خب همونطور که قسمت قبل متوجه شدید این تیکه از داستان یک فلش بک و روایتی هاگوارتز در دوران چهارجادوگر هست به عبارتی ، دو سال بعد از داستان قبلیم 🙂
سه روز گذشته بود . هلنا تعدادی از کلاس ها از جمله کلاس دفاع در برابر شرارت گودریک را پیچانده بود بود و درون یک اتاق مخفی درون هاگوارتز که خودش آن را ساخته بود تمرین میکرد . او اصلا دلش نمیخواست تحت نظارت مادرش تمرین کند ، چرا که تمریناتی که الان برایش همچون تفریح است و با لذت انجام میدهد ، موقعی که زیر نظر مادرش انجام میشود تبدیل به عذابی بزرگ می شود مخصوصا زمانی که مادرش بسیار عجله دارد تا خواهرش را نجات دهد . بنابرین او حق داشت پنهان بودن این موضوع که این توانایی در او زنده شده برای او ضروری بود . جدا شدن ذهن از جسم و به پرواز در آمدن آن کار بسیار سختی بود مخصوصا در زمان بیداری تمرینات هلنا واقعا به کندی پیش میرفت او نیاز به جادو بسیار زیادی داشت تا بتواند ذهنش را جدا و کنترول کند ولی برخلاف بانو ارواح النا ، هلنا جادو زیادی در اختیار نداشت ، حتی در مقابل سلنا هم جادو کمی داشت .
13 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
5 لایک
نظرت چیست پارت دهی؟
سلام ببخشید یک مدت ذهنم درگیره
ولی چشم پارت بعدی رو هم میزارم
واقعا قشنگ بود دلم تنگ شده بود برای داستانت
ممنونم 🙂
خب حالت چطوره ؟
خب بدتر و بهتر نمیدونم...مهم نیست ادامه میدم هر طور باشه ممنون
حیحی زیبا
و مختصر گفتم زیبا 😂😂
ممنونم 😅
تو با درسات چه میکنی ؟
امتحان امتحان و گند زدنای من
طبق معمول عالییی ، * تشویق *
ادامه بده داداچ ما عین کوووووه پشتتیم ! 🗿💪🏻 * از این بچه خیابونیا *
رو چشم آبجی ، شما فقط امر کن 😂(تلاش برای کوچه بازاری شدن 😅)
ممنونم
بمولا بدخواه مدخواه داشتی بگو خشتکش رو روی سرش پاپیون کنم دااوووش🗿💪🏻😂😐