
بعد کلی دعوا کردن با چه آ رفتیم بخوابیم و چون من فقط یه تخت یکنفره داشتم، چه آ اونجا خوابید و من روی کاناپه. تقریبا داشتم از خستگی بیهوش میشدم؛ ولی خوابم نمیبرد. بعد یکم تلویزیون دیدن یهو خوابم برد. ساعت شیش صبح بیدار شدم. هوا خیلی سرد بود، همینطور تاریک. رفتم صبحانمو خوردم و چه آ رو هم بیدار کردم. من زود تر رفتم سمت مدرسه ولی بازم چه آ زودتر رسید. حتی با اینکه رفت خونشون تا وسایلشو جمع کنه. رسیدم دم مدرسه و نامجون و تهیونگو دیدم بهشون سلام کردم و باهم رفیتم داخل کلاس.
بعد کلی دعوا کردن با چه آ رفتیم بخوابیم و چون من فقط یه تخت یکنفره داشتم، چه آ اونجا خوابید و من روی کاناپه. تقریبا داشتم از خستگی بیهوش میشدم؛ ولی خوابم نمیبرد. بعد یکم تلویزیون دیدن یهو خوابم برد. ساعت شیش صبح بیدار شدم. هوا خیلی سرد بود، همینطور تاریک. رفتم صبحانمو خوردم و چه آ رو هم بیدار کردم. من زود تر رفتم سمت مدرسه ولی بازم چه آ زودتر رسید. حتی با اینکه رفت خونشون تا وسایلشو جمع کنه. رسیدم دم مدرسه و نامجون و تهیونگو دیدم بهشون سلام کردم و باهم رفیتم داخل کلاس. وقتی نشستیم به تهیونگ گفتم: خیلی دوست دارم دوستاتونو ببینم. تهیونگ: چرا؟ من: میخوام ببینم اوناهم مثل تو و نامجون خوشگلن یا نه؟ تهیونگ: باشه. زنگ که خورد جلوی در وایسا تا بیارمشون. بعدم صورتشو برگردوند، یه خنده کیوت کرد و برگش. وقتی برگشت صورتش سرخ شده بود😊.
بعد کلاس ریاضی تهیونگ سریع رفت که بچه ها رو بیاره. منم تقریبا سه، چهار دقیقه منتظرش بودم. از همون دور فهمیدم دوستاشونم مثل خودشون خوشگل و گوگولی و کیوتن. وقتی رسیدن. تهیونگ معرفیشون کرد. تهیونگ: این جونگ کوکه. این یکی جینه. اون جیمینه. اون یکی شوگاست و بقلشم هوسوکه که ما بهش میگیم جیهوپ. همشون باهم گفتن: سلام، از دیدنت خوشحال شدیم. بعدم منو معرفی کرد. تهیونگ: ایشونم جئون هیون جی هستن. همکلاسیمونه؛ میخواست ببینه شماهام مثل من خوشگل و دلبر هستین یا نه؟ با یه قیافه خودشیفته و یه لبخند مغرورانه اینو گفت. بعدم همه یدونه زدن به شونش و خندیدن😂.
فعلا خداحافظظظظظ👋🏻
😘😘😘😘🥰😇
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
نظرات بازدیدکنندگان (4)