پارت 5 ناظر پلیز منتشر ♥💚
دراکو : نگاهی بهش انداختم با من تمرین کنه ؟ ♢ آره چون واقعا گیتار زدنت محشر بود....لورا : امیدوارم خوب یاد بگیرم لبخندی به دراکو زدم ♢ خب کلاس امروز تعطیل شد موفق باشید..... دراکو : گیتارمو برداشتم و از کلاس رفتم بیرون که لورا دستمو گرفت برگشتم لورا : کلاس بعدی کیه؟ دراکو : 3 روز دیگه لورا : پس واسه تمرین زیاد وقت نداریم دراکو : می خوای یه روز بیام پیشت با هم تمرین کنیم ؟ لورا : خب اوکی بهم خبر بده.....رسیدیم تو خیابون قطره های بارون روی زمین می افتاد و توی چاله ها جمع می شد هر چی می گذشت شدید تر می شد لورا : خب بارونه...ولی مشکلی نیست من میرم دراکو : خیس میشی..هوا سرده سرما می خوری لورا : نه مشکلی نیست دراکو : می رسونمت لورا : آخه می خوام یکم قدم بزنم دراکو : پس یه لحظه وایسا لورا : رفت طرف ماشینش و با چتر مشکی رنگی که با رنگ سبز خوشرنگی تزیین شده بود برگشت دراکو : حداقل همرام که نمیای این چتر همرات باشه لورا : چه قشنگه دراکو : واقعا ؟ خب شاید....اوکی خدافظ لورا : چتر و از دستش گرفتم....خدافظ دراکو تو خیابونا مشغول قدم زدن بودم و صدای برخورد بارون به چتر توی گوشم می پیچید.... دراکو : آهنگ ملایمی گذاشته بودم و رانندگی می کردم صدای رعد و برق شدیدی رو شنیدم چشمامو بستم...... همیشه از بچگی که از رعد و برق می ترسیدم مادرم منو بغل می کرد و با دستای پر محبتش اشکامو پاک می کرد.... حالا دیگه به خاطر رعد و برق گریه نمیکنم...حتی ترسم کمتر شده...چون ترس فایده ای نداره..اگه بترسم دیگه کسی نیست که منو تو آغوش خودش بگیره.....برگشتم خونه و یه سر رفتم تو اتاقم و دراز کشیدم و چشمامو بستم به مدتی استراحت نیاز داشتم..... لورا : کلیدو به در انداختم و وارد خونه شدم هری : اومدی ؟ کلاس چطور پیش رفت ؟ لورا : خوب بود هری : وقتی رفتی چتر باهات نبود...لورا : آها اینو میگی راستش دراکو بهم این چتر و داد هری : فکر کردم رفتی کلاس لورا : خب کلاس رفتم هری : پس دراکو پیش تو چکار می کرد ها ؟ لورا : اونم تو کلاس بود گیتار زدنش فوقالعادس هری : فوقالعاده؟ لورا : آره قراره یادم بده هری : خودت یاد نمیگیری ؟ لورا : هری تو چت شده ؟ خیلی حساس شدی.....هری : من..من حساسم ؟ من فقط نگرانتم لورا : صد بار گفتم بازم میگم لازم نیست نگران من باشی الانم خود استاد گفت باهام تمرین کنه مشکلیه ؟ هری : ن..نه بهتره من برم یکم..کار دارم کتم و برداشتم لورا : میری ؟ هری : آره خدافظ.....
لورا : رفتم تو اتاقم و یه بلوز کاموایی سرمه ای با یه شلوار مشکی پوشیدم و رفتم پایین تلویزیون و روشن کردم و هر شبکه ای عوض می کردم هیچ چیز بدرد بخوری نداشت رو کاناپه دراز کشیدم و چشمامو بستم بعد از مدت کمی خوابم برد دراکو : از خواب بیدار شدم و از پله های مارپیچ خونه پایین رفتم لوسیوس : بیدار شدی ؟ کار مهمی باهات داشتم دراکو : بگو....لوسیوس : دراکو به خاطر کارم مجبورم برم فرانسه ولی فکر نکنم تنهایی از پس خودت بر بیای دراکو : من همیشه از پس خودم بر اومدم حالا تا کی می مونی ؟ لوسیوس : نمیدونم شاید دو سال چهار سال ممکنه خیلی طول بکشه دراکو : کی می خوای بری....لوسیوس : نیم ساعت دیگه باید اونجا باشم دراکو : خب...دلم واست تنگ میشه اگه تو بری دیگه واقعا تنها میشم لوسیوس : بعضی وقتا باید با تنهایی کنار بیای مراقب خودت باش دراکو : واسه آخرین بار بغلش کردم خدافظ....لوسیوس : خدافظ پسرم دراکو : معلوم نیست تا کی باید تنها باشم یاد لورا افتادم بهش یه پیام دادم لورا : داشتم قهوه درست می کردم صدای پیام گوشیم اومد نگاهی انداختم از طرف دراکو بود گفته بود واسه تمرین گیتار برم خونشون نوشتم تا یه ساعت دیگه اونجام یه قهوه تلخ خوردم و رفتم سمت اتاقم یه هودی مشکی و شلوار مشکی پوشیدم و موهامو شونه کردم و رفتم بیرون بارون بند اومده بود یاد چترش افتادم اما وسط راه بودم اشکال نداره دفعه دیگه بهش پس میدم از رو لوکیشنی که فرستاده بود راهو دنبال می کردم تا اینکه رسیدم به عمارت بزرگی دیوار هاش با سنگ های خاکستری که به مشکی میزد سنگ کاری شده بود در بزرگ مشکی داشت کل خونه با ترکیبی از رنگای تیره ساخته شده بود دستمو روی زنگ فشردم در باز شد و وارد حیاط بزرگی شدم گل های پژمرده ای دور تا دور حیاط و گرفته بود صدایی از رو به رو به گوشم خورد دراکو : سلام لورا....لورا : سلام خونه قشنگیه فقط چرا گلا پژمردن؟ دراکو : از وقتی مادرم رفته کسی بهشون نمیرسه لورا : ببخشید ناراحتت کردم دراکو : بیا تو لورا : وارد خونه شدم دور تا دور نشیمن با مبل های سلطنتی نسکافه ای رنگی پوشیده شده بود کف خونه پارکت بود و روی دیوار ها قاب عکس های خیره کننده ای بود و روی میز ظرف های طلایی رنگی چیده شده بود....دراکو چترت یادم رفت دراکو : مشکلی نیست بشین
گیتارت کو ؟ لورا : وای...یادم رفت گذاشته بودم کنار میز که بیارمش ولی یادم رفت دراکو : اشکال نداره گیتار من هست وایسا بیارمش رفتم سمت اتاقم و گیتار و برداشتم و رفتم پایین لورا : تنهایی؟ دراکو : پدرم رفت فرانسه همین امروز خب ببین اول باید گیتار و کوک کنی بعدشم سعی کن گیتار و دوست خودت بدونی..... وقتی گیتار دستته حس کن بخشی از وجودته با گیتار حسی که داریو بزن....من دقیقا تو کلاس همین کارو کردم لورا : واقعا ؟ دراکو : آره دستشو گرفتم و روی گیتار قرار دادم بعد از من این موسیقی و تکرار کن لورا : میشه همون آهنگی که تو کلاس زدیو یادم بدی ؟ دراکو : واقعا از اون خوشت اومد....باشه....تمام نگاهم روی لورا بود....خب نوبت توعه.... لورا : تا جایی که تونستم شبیهش زدم دراکو : داری پیشرفت میکنی لورا : خب...خسته شدم ولی واقعا جوری که گیتار و موسیقیو توصیف میکنی آدم شگفت انگیز میشه ممنونم دراکو..... دراکو : یاد گرفتی ؟ البته رفتی خونه تمرین کن.....لورا : اوکی من دیگه برم دراکو : باشه...خدافظ من چم شده چرا هروقت گیتار میزنم یاد لورا میوفتم..... لورا : آهنگی که دراکو زد توی سرم تکرار می شد رسیدم خونه در باز بود....یعنی چی شده با عجله رفتم داخل یکی سرش پایین بود و روی مبل نشسته بود.....کمی به موهاش دقت کردم فهمیدم هریه....سرشو اورد بالا هری : او..اومدی لورا : هری...حالت خوبه ؟ چی شده چرا زیر چشمت کبوده ؟ هری : با یکی دعوام شد...خو..خوبم نگران نباش لورا : آخه از دماغت..خ...و...ن میاد وایسا یه دستمال برداشتم و رفتم سمتش بیا هری : مم..ممنون لورا : با کی دعوا کردی ؟ هری : هیچی ولش کن تو کجا بودی ؟ لورا : خونه دراکو بودم واسه تمرین گیتار هری : که اینطور...متاسفم اومدم اینجا چون نزدیک ترین جا خونه تو بود....لورا : هری چی میگی...فکر میکنی من ناراحتم که اینجایی ؟ هری : خب..شاید لورا : باور کن دیوونه شدی هری : لبخندی نشست رو لبم همیشه منو میخندونی....لورا : کاری که همیشه خودت میکنی....هری دیگه با هیچکس دعوا نکن اگه اتفاق بد تری میوفتاد چی....هری : حالا که چیزی نشده....لورا : دیگه امروزو اینجا بمون...میرم یه چیزی درست کنم...... دراکو : رفتم آشپزخونه و یه لیوان آب خوردم و نشستم رو مبل چشمم به یه دستبند با رنگ سیاه و سفید روی زمین خورد....چه قشنگه فکر کنم دستبند لوراست.......
خب دوستان این پارتم تموم شد امتحانام چهارشنبه شروع میشه و پارت بعد واسه بعد امتحانا ☺💚 موفق باشین
ناظر لطفا لطفا منتشر کن لایک و کامنت فراموش نشه ♥🎻🌃
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
های کیوتی 💙
من یه رستوران و بستنی فروشی و لباس فروشی تازه تاسیس کردم 🧡
برای اومدن به رستوران و بستنی فروشیم و لباس فروشیم به نظرسنجی هام سر بزن 💜
کلی غذا و نوشیدنی ها و بستنی های کیوت داریم 💚
به کارمند نیاز ندارم
ساری برای تبلیغ ❤
نههههههه بعد امتحاناااااا نمیتونم صبر کنمممممم
متاسفم امتحانام خیلی سخته 💔☺
واییییی تا بعد امتحانااااا
نههههههههههههه
☺💔امتحانام خیلی سخته💚
فالو:بک🖤🦨
فالو:بک🤍🦭
فالو:بک🤎🦔
فالو:بک💜🦄
فالو:بک💙🐳
فالو:بک💚🐢
فالو:بک💛🐣
فالو:بک🧡🦊
فالو:بک❤🐞
فالو:بک💖🦩
پین؟🐾🐻
کیوتا به تستام سربزنید🧸🎈
نمیتونمممممممممممممممممم
آروم باش☺💚بعد امتحانا حتما میزارم☺♥