5 اسلاید صحیح/غلط توسط: Mania انتشار: 2 سال پیش 1,716 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
ناظر لطفا منتشر کن🥺
لباس ا.ت توی پارت قبلی رو یادم رفته بود بزارم ایناهاش. (موقعی که رفت توی سالن) (خیلی نامناسب🤣)
لباسی که پوشید برای لایو.
یجی: باید با جیمین قرار بذاری.
ا.ت: نه.
یجی: چر؟
ا.ت: بهت گفتم که از یکی دیگه خوشم میاد.
یجی: خب جیمین حتی ارزش دادن یک فرصت بهش رو نداره؟
ا.ت: حق با توعه. اصلا از کجا معلوم اونی که من دوستش دارم منو رد نکنه؟ تازشم جیمین هم جذابه هم کیوته. باهاش قرار میزارم.
یجی: افرین همین حالا برو بهش بگو.
(از دید تهیونگ)
خیلی وقته از ا.ت خوشم میاد. امروز دوباره بهم یاداوری کرد که از یک نفر خوشش میاد. میخوام شانس خودمو امتحان کنم. میخوام برم دم در اتاقش و باهاش حرف بزنم. میخوام بهش بگم که ازش خوشم میاد. رفتم دم اتاق و شنیدم ا.ت داره با یکی حرف میزنه. میخواستم راهمو بکشم برم که گفت (با جیمین قرار میزارم). شانس منه؟ من همین الان میخواستم بهش بگم ولی انگار یکی دیگه زودتر دست به کار شده بوده و الان برنده ی بازیه. هنوزم شانسی دارم؟ احتمالا نه. دستم همونطور مونده بود در حالت در زدن که یهو در رو باز کرد. بنظر خوشحال میومد و وقتی منو دید قیافش رفت تو هم.
(از دید ا.ت)
رفتم که به جیمین بگم ولی وقتی در رو باز کردم با قیافه ی تهیونگ مواجه شدم که ترکیبی از 😡 و 😵 و 🥲 بود.
تهیونگ: کجا میری؟
ا.ت: با جیمین کار دارم.
تهیونگ: کارت دارم باید باهات حرف بزنم میتونی صبر کنی بعد بری؟
ا.ت: ببخشید کار مهم دارم باهاش. بعدا باهم حرف میزنیم.
بعد از حرفم راه افتادم سمت اتاق جیمین و در زدم.
جیمین: ا.ت باز تویی؟
ا.ت: اره کار مهمی باهات دارم.
جیمین: بیا تو.
رفتم داخل و صاف رفتم سر اصل مطلب.
ا.ت: جیمین من نظرم عوض شد باهات قرار میزارم.
جیمین: قبول نمیکنم.
ا.ت: چرا؟؟؟
جیمین: از یکی خوشم میاد که بهش گفتم و منتظرم ببینم جواب مثبت میده یا نه.
ا.ت: 😨 م...م...موفق باشی.
رفتم بیرون و این اولین باری بود که به کسی درخواست داده بودم و اولین بارم بود که رد میشدم. چرا بغض کردم؟ من که جیمینو دوست ندارم. شاید بخاطر اینه که خواستم شانسمو امتحان کنم. با بغض رفتم و سرم پایین بود اومدم برم توی اتاقم که خوردم به یچیزی. تهیونگ بود. نگاهش کردم. توی چشماش برای بار هزارم نگاه کردم. چشمای پر بغضمو دید و با قیافه ی تعجب کرده و نگران نگاهم میکردم. دست خودم نبود. واقعا میگم دست خودم نبود. بغلش کردم. صاف رفتم توی بغلش. خیلی از حرکات یهوییم تعجب کرده بود ولی به هر حال با اون تعجب منو بغل کرد. بعد چند دقیقه به خودم اومدم. چیکار کرده بودم؟؟؟؟؟؟ سریع با خجالت نگاهش کردم و پوزخندی بهم زد. راهمو کشیدم رفتم توی اتاق در رو هم بستم. ترجیحا تا یک هفته نباید سر راهش پیدا بشم. خوشحالم که الان دیگه وقت خوابه و باید برم بخوابم و فردا غروب برگردم خونهههههه. دلم میخواست زودتر برگردم چون نمیتونستم با جیمین حرف بزنم و گریه نکنم و همچنین از تهیونگ خجالت میکشیدم.
زهنم رو از افکار مزاحم دور کردم و کم کم خوابم برد. شب یک صداهایی از بیرون میومد و باعث شد بیدار بشم. رفتم بیرون تا ببینم چخبره. صدا از اتاق تهیونگ میومد. اروم در رو باز کردم ولی هیچ چیز مشکوکی نبود که یهو از چیزی که دیدم جا خوردم. داشت تو خواب حرف میزد البطه که من ارمی میدونستم این تو خواب حرف میزنه ولی بازم ترسیدم🤣خب ترسناک بود اخه. میخواستم برم بیرون که حرفاش توجهمو جلب کرد. از حرفاش شاخ در اورده بودم. میگفت (من خیلی وقته میخوام بهت اعتراف کنم) و در ادامه گفت (ا.ت عزیزم با من قرار میزاری؟). اینا چی بود این میگفت؟ البطه فقط خوابه. چیز مهمی نیست داره چرت و پرت میگه😂. رفتم توی اتاقم و همش به حرفای تهیونگ فکر میکردم. نکنه جدی گفته؟ نه بابا برای چی باید از من خوشش بیاد؟ من که هیچی ندارم. اصلا ولش کن. بگیر بخواب دیگه ا.ت برای چی داری به این چیزا فکر میکنی. در حال فکر کردن بودم که کم کم با همون فکر ها خوابم برد. وقتی شب از خواب پریده بودم ساعت 4 بود و تا ساعت 5 خوابم نمیبرد. الان هم ساعت 6 و من باید بیدار بشم. با قیافه ی داغون بیدار شدم و رفتم حموم. اومدم بیرون و لباس پوشیدم. (عکسش بالاست) خیلی خوابم میومد در حدی که تصمیم گرفتم به نامجون بگم و بخوابم. پس سمت اتاق نامجون رفتم و در زدم و بعد تایید ورود وارد شدم.
ا.ت: من خیلی خوابم میاد. دیشب با صدای تهیونگ از خواب پاشدم.
نامجون: تهیونگ دیشب به طرز عجیبی خیلی بلند حرف میزد. معمولا اصلا صداش نمیاد بیرون. برو استراحت کن ولی بیشتر از 1 ساعت نشه.
ا.ت: مممنوننننممممم نجاتم دادی.
خب بای.
5 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
41 لایک
ذهنم نابود شددددد😂😂
چون دوستون دارم براتون دو پارت نوشتم یکیشو گذاشتم منتشر بشه تا بعدش بعدیو بزارم
خیلی خوب مینویسییییی🙃
و خیلی هم رو مخی خیلی بد جایی تموم میشه
سر امتحان ریاضی داشتم فک میکردم بیام داستانت رو بخونم😩
اخی. تنک ولی...🤣
بعدی بعدی
نه نه
ایش ایش
میدونی من میزارم به چند تا پارت باهم بزاری بعد بیام همه رو باهم بخونموممممم 😔💀😁😁😁( اینم در نظر بگیر که جونم به لبم میرسه ):///
هعیییی
عرررررر
حیحی
بعدو میذاری یا با تبر بیام بالا سرت؟
تبر بیار.
پارت بعددددد لطفاااا
I love you uuuuuuuuuuuuuùuuuuuuuuuuuuuuuuu
اوکی مرسی که گذاشتی عالی بودددددد
بوس به کلت🤓
I love uuu toooo
دیشتارادیرام دیرام رام
رامدارا دیدام دیدام دام
:)