پارت 1 ناظر پلیز منتشر ♥🌙
صدای خش خش برگا توی گوشم می پیچید سرعتمو بیشتر کردم خیلی گشنمه لابد مثل همیشه بوی غذای مورد علاقم توی حیاط پیچیده با این فکر لبخندی روی لبام نشست کلید و به در حیاط انداختم و وارد شدم بر خلاف انتظارم هیچ بویی نمیومد عجیبه از حیاط بزرگ عمارت گذشتم در خونه باز بود همه جا بهم ریخته بود با عجله رفتم طبقه بالا در اتاقش باز بود با چیزی که دیدم برای یه لحظه قلبم ایستاد مادرم روی زمین بی جون افتاده بود با قدم های لرزان به سمتش رفتم و نشستم کنارش چشمم به پدرم افتاد اولین بار بود می دیدم گریه میکنه اما اشکاش صورتشو خیس کرده بود دستمو روی صورتش کشیدم ما...مامان چشماتو باز کن...مامان چی شدی..مامان...بیدار شو...بگو شوخیه...خواهش میکنم...بگو داری شوخی میکنی...اشکام بی وقفه روی صورتش می افتاد....کی این..کی این کارو کرده لوسیوس : نمیدونم... اون بُزدل فرار کرده..... دراکو...آروم باش...دراکو : آروم باشم ؟ هنوزم میگی آروم باشم ؟ چطور ها ؟ مامانم کسی که عاشقانه دوسش داشتم کسی که تموم زندگیم بود....کسی که درکم می کرد چشماشو بسته...می فهمی؟ اون رفته لوسیوس : به سمت خودم کشیدمش و تو آغوشم فشردم دراکو : ولم کن...ولم کن اون رفته لوسیوس : هیس...مطمئنم مادرت دلش نمی خواد تو گریه کنی دراکو : با سرعت از اون اتاق لعنتی رفتم بیرون و وارد اتاق خودم شدم و در و محکم بستم و نشستم پشت در ما...مان چطور....چطور باور کنم دیگه نیستی چرا تنهام گذاشتی....مگه جز تو کی منو درک میکنه.....
با سر درد از خواب بیدار شدم تمام صورتم خیس بود مثل اینکه کابوس دیدم...ولی چه کابوسی بد تر از اینکه اون مرده... زندگیم تبدیل به کابوس شده....آخه چرا انقد زود...چرا باید بری ها؟ حالا چی انقد ازم دوری که حتی نمیتونم صداتو بشنوم...انقد که تنها جایی میتونم ببینمت تو رویاها کابوس هامه دلم واست تنگ شده میدونستی فردا تولدته؟ اما دیگه تولدی در کار نیست تا آخر عمرم توی غم فرو رفتم...... پامو گذاشتم تو حیاط...گل ها و گیاها پژمرده شده بودن چون تنها کسی که بهشون میرسید و آب بهشون میداد تو بودی...نشستم رو تابی که به دو تا میله وصل بود و خودمو هول میدادم ببین جز تو کسی نیست هلم بده....... لورا : از خواب بیدار شدم و رفتم جلو آیینه موهام بهم ریخته بود.....شونه ای بهشون اوردم و از اتاقم بیرون رفتم سلام....جوابی نگرفتم از وقتی مادرم مرده بود....پدرم تا دیر وقت بیرون بود ولی امروز قرار بود خونه باشه.....تستر و روشن کردم و دو تا نون تست گذاشتم تا داغ شه یه شیشه مربای آلبالو از یخچال بیرون اوردم و روی میز گذاشتم و از مربا به نون زدم و خوردم زنگ گوشیم به صدا در اومد... کسی که انتظار داشتم الو...× چطوری دلم واست تنگ شده بود....لورا : هری همین دیشب زنگ زدی هری : خب مگه چیه دلم واست تنگ شده بود... لورا : خب چکار داشتی ؟ هری : بعد از ظهر میای بریم بیرون ؟ لورا : کجا ؟ هری : کافه لورا : اوکی می بینمت پاتر هری : چند بار بگم منو پاتر صدا نکن لورا : زدم زیر خنده باشه..باشه پاتر قبل از اینکه چیزی بگه سریع گوشیو قطع کردم و گذاشتم رو میز
صدای زنگ آیفون اومد می خواستم در و بزنم ولی پدرم نبود رفتم دم در و در و باز کردم پلیس؟ بفرمایید + خانم وینسلت؟ لورا : بله خودمم + تام وینسلت با شما نسبتی دارن؟ لورا : بله اتفاقی افتاده ؟ + امروز توی خیابون روی زمین افتاده بودن وقتی ایشون و به بیمارستان بردیم...لورا : چی ؟ الان حالش خوبه ؟ + متاسفم...ولی ایشون از دنیا رفتن...لورا : چ..چی نه امکان نداره اون دیروز گفت...گفت حتما برمیگرده...نه اون زندس در و با شدت زیاد بستم اشکام همینطور روی صورتم فرود می اومد یه لیوان آب خوردم و لیوان و روی زمین پرت کردم شیشه خورده هاش توی هوا معلق بود و با سرعت نور کف آشپزخونه فرود اومدن همونجا نشستم....بابا قول دادی کنارم بمونی من فقط تو و مامان و داشتم حالا...حالا هیچکسو ندارم مگه چکار کردم که باید اینطوری تاوان پس بدم...... مدتی گذشت و صدای زنگ در اومد........
ناظر لطفا لطفا منتشر کن لایک و کامنت فراموش نشه ♥💙
چطور بود ؟ بعدیو بزارم؟....
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
پارت بعدی 11 ساعته بررسیه اگه کسی ناظره پلیز منتشر ☺ ♥
مرسییی 😊💚
تو ۳ هفته ۱۸ پارت گذاشتی ، دمت گرم 😂
اهوم تنک😂💙
عالی بود😀
پارت بعدی زوووووود
راستی اسم دختره رو که می شنوم یاد لورال گیتس میفتم😶
مرسیییی♥❤
واقعا¿😅
بعدیو شاید بزارم اگ نزاشتم فردا حتما💚
ولی اون لارل نبود؟💚♥
عالییی بود فقط لونا من هانا ام اسم اکانتمو عوض کردم😅
ممنوووون ♥💙
اوکی هانا☺💚
عالی بود .
ممنووون☺💚