6 اسلاید صحیح/غلط توسط: کلاغ اعظم 🐦⬛ انتشار: 2 سال پیش 51 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
🍉یلدا مبارک🍉
🍉مقدمه🍉۴ سال از به وجود اومدن تستچی میگذره. جایی که نوجوون ها در آرامش وقتشون رو با همنوعاشون میگذرونن. حالا ما اینجا یه داستان مزخ.رف داریم که براتون تعریف کنیم.
سال ۹۷ هجری ممدی بود. شب بود و هوا سرد و برفی بود. در شهر بیکار آباد، فردی به نام ممد زندگی میکرد. ممد از زندگی در آن شهر خسته شده بود ولی نمیتوانست از شهر بیرون برود. تا اینکه بلاخره تونست به مقدار لازم پول جمع کنه و سوار کاروان بشه و از شهر فرار کنه. اما وسط راه کاروان با یک شتر تص.ادف کرد و خراب شد. راننده کاروان به همه گفت که با یه همراه بقیهی راه رو پیاده برن. خلاصه ممد هم وسایلش رو برداشت و دنبال یه همراه گشت تااینکه چشمش به یه دخترک ۱۲ ساله خورد و رفت سمتش. دخترک بدون اینکه سرش و برگردونه گفت:"دنبال
همراه میگردی؟ بهتره منو انتخاب نکنی چون من با کسای دیگه میرم." ممد پرسید:"پس من با کی برم؟" دخترک عصای بنفشش که طرح شکل های مختلف ماه و روی سر عصا یه کلاغ بنفش نورانی بود رو به سمت یه دختر گرفت و گفت:"اون دختر رو میبینی؟ اونم دنبال یه همراه میگرده. میتونی بری سراغش..." ممد گفت:"ام...باشه...فقط یه چیزی..." ولی تا میخواست سوالش رو بپرسه دخترک رفته بود و فقط شنل بادمجونیش معلوم بود. ممد رفت سمت دختر و گفت:"خب سلام من ممدم دنبال یه همراه میگردی؟" دختره گفت:"سلام اسم منم حنائه آره دنبال یه همراه میگردم" ممد:"خب من میتونم باهات بیام."
حنا:"عالیه😀" و اینگونه شد که سفر طولانیشون رو آغاز کردن...سر راه دو دختر جلوشون رو گرفتن و گفتن:"آهای شماها کی هستید؟😠" حنا:"آروم باشید ما کاری بهتون نداریم!" دو دختر:"ولی ما نمی تونیم اعتماد کنیم حم.لههههههههه!" اما ناگهان زمان متوقف شد! یه نامه توی دست یکی از دخترا که میتونست به گوربه تبدیل بشه افتاد و بعد زمان راه افتاد. اون یکی دختر که مثل ق.اتل ها لباس پوشیده بود به گوربه نما گفت:"وایستا! یه نامه تو دستته!" گوربه نما نامه رو باز کرد. توش نوشته بود:"باهاشون کاری نداشته باشید اونا بهتون سر پناه میدن."
گوربه نما گفت:"ببینم شما ها به ما سر پناه میدید؟" حنا:"خب...میتونیم بهتون بدیم😊" قات.ل:"باشه پس ما هم باهاتون میایم فقط قبلش یه آشنایی داشته باشیم. من قاتلخبیث هستم و ایشون هم خبیثMobi هستش." ممد:"ما هم ممد و حناییم🙂" و بدین ترتیب به راهشون ادامه دادن و در راه به قبایل مختلفی مثل میراکلر،پاتر هد،کیپاپر،آواکادووز،اوتاکو و...همراهیشون کردن. و در نهایت پس از گذشتن از ناکجا آباد به یه کشوری که برای فروش گذاشته بودنش رسیدن. ممد تصمیم گرفت آن کشور را بخرد ولی پول کافی نداشت بنابراین همراه ها پولشون رو روی هم گذاشتن
و دادن به ممد و ممد هم بعد از کلی چانه زدن کشور را خرید و اسم آن را "تستچی" گذاشت. کمی بعد شهر های مختلفی به نام میراکلس،کیپاپ،هالیوود،هری پاتر،کیدرما و...ساخته شد و قبیلهی خبیث ها به بزرگترین قبیله تبدیل شد. چند ماه بعد همون دخترک از به وجود اومدن این کشور با خبر شد و با نام 💜RAVEN💜 وارد کشور شد و در شهر میراکلس و هری پاتر خونه خرید. بدین ترتیب ممد و حنا به خوبی و خوشی در کشور فرمانروایی میکردند و هر سال یلدا را که روز به وجود اومدن تستچی بود جشن میگرفتن.
6 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
15 لایک
Hi💜
من Mia هستم💜
من نظرسنجی دارم که شما کاربر کافه دار یا رستوران دار میتونید با معرفی کافه و رستوران خود توی نظرسنجی من شرکت کنید💜
که من با تحقیق به بهترین کاربر، امتیاز و معرفی میکنم تا ۳۰ روز مبادل یک ماه توی تست هام 💜
موفق و پیروز باشید 💜
لطفا پین بشه
عالی بودد
مرسیی
سلام فرشته ی بدون بال:']
امشب شب یلداست.
با اینکه یه دقیقه بیش تر از شب های دیگست اما...تو این یه دقیقه میتونی بیشترین شادی رو تجربه کنی:']!
شب یلدات مبارک❤️ فداتشم:']
@از طرف من و بلاگیان
مرسییییییی از همتون😊
سلام حالت خوبه؟
شب یلدات مبارک
اگه دوست دارید بدونید امشب چه سوپرایزهایی توسط ممد احتمالااتفاق میوفته (از زبان خود ممد) به تست اخرم سر بزنید
اوکی😀
💖
عکسو از تست من برداشتی؟
نه از اینترنت برداشتم
اوکی