یادتون باشه دخترک هیچ وقت احساس بدبختی نکرد اون خوشبخت ترین از نظر خودش بود
روی زمین دراز کشیده بود و با هندزفری و ام پی تیری قدیمی که به زور سر هم کرده بود اهنگ بی کلامی که با ویالون نواخته میشد گوش می کرد دلش می خواست گوش میشد و فقط می شنوید البته نه همه جیز را
فقط صدای ویالون را ....
هرچند از همان موقع های طلایی که در گذشته می خواست برود و حال که رفته، فقط بودنش را میخاست از همان دوران شادی که مادرش صورت سبزه و ناز ش را می شست و خواهر بزرگتر سر به سرش می گذاشت
از همان دوران از ویالون متنفر بود و دلیلش خواهرش بود
خواهر بزرگتر عاشق ویالون بود دخترک هم بود، اما خواهر بزرگتر علاقه به ویالون را از مال و اموال خود می دانست و کسی اجازه داشتن ان علاقه را نداشت برای همین دخترک خودش را از ویالون متنفر کرد تا زجر نکشد اما...
صدای سرباز ها او را به خود می اورد داشتند نزدیک می شدتد دخترک تنها یک دخترک تنها و کوچک بود
دخترکی که با چشمان خودش اسیر شدن و مرگ عزیزانش را دیده بود و طاقت اورده بود
دخترکی که برخلاف دختران هم سن و سالش در سرتا سر دنیا ،ارزویش شاهزاده با اسب سفید و ایفون 13 نبود بلکه تنها یک روز بدون استرس بدون ترس خوابی ارام و در ارمش داشتن بود
5 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
5 لایک
نظرات بازدیدکنندگان (0)