
نظر و لایک فراموش نشه
اما توی راه دختره پانسی خیلی بهم میچسبید رسیدیم هاگوارتز یک صدای کلفتی میومد که میگفت:سال اولی ها از این طرف برگشتم طرف صدا یک مرد عظیم بود یک پسری پرید و بغلش کرد برگشت سمت من اما به من نگاه نمیکرد پسره چشم های سبز داشت عینکم داشت وایسا ببینم اون زخم صاعقه مانند واوووووووو اون هری پاتر هست پسر خوشگلی بود همه ی
سال اولی ها به سمت دریاچه حرکت کردیم سوار قایق شدیم همه بچه ها دهنشون باز مونده بود و پچ پچ میکردند یکی گفت:چه بزرگه و همینجوری از این حرف ها میزدند اما من قبلا به اینجا اومده بودم همرا با پدرم اون با پروفسور اسنیپ کار داشت به خاطر همین منم آورده بود یاد این افتادم که پدرم نمیزاشت من از کاراش سر در ارام یهو
چشمم خورد به هری پاتر یک دختر کنارش نشسته بود خیلی خوشگل بود دست پاتر رو گرفته بود به پاتر حسودیم شد وارد هاگوارتز شدیم پروفسور مک گونکال گفت صبر کنین همه چیز رو چک کنم میام دنباله تون و رفت یاد حرف پدرم افتادم که گفته بود به پاتر نزدیک شو رفتم جلوی پاتر و گفتم:سلام من مالفوی هستم دراکو مالفوی یک پسر کنارش بود که پوزخند زد ناراحت شدم ولی به روی خودم نیاوردم یاد پدرم افتادم که گفته بود:
جوری رفتار کن که همه بهت احترام بزارن با اینکه نمیخواستم این حرف رو بزنم ولی به خاطر خانواده مالفوی گفتم:موهای قرمز.لباس و وسایل دست دوم حتما تو یه ویزلی هستی پسره ناراحت شد بعد رو به هری کردم و دستم رو جلو بردم و گفتم:به زودی میفهمی که بعضی از خانواده ها بهتر از
بعضی های دیگه هستند همون دختره که کنار پاتر بود یک صدای در اورد:اوممممم هری:من خودم بلدم خوب رو از بد تشخیص بدم خیلی ناراحت بودم برگشتم سمت دختره دیدم لبخند روی لبش هست یک پوزخند زدم که ناراحتیم معلوم نشه پرفسور مک گونگال برگشت زد روی شونه من برگشتم سر جام وارد سرسرای بزرگ شدیم پروفسور گفت:هرمیون گرنجر یک دختر با موهای فرفری(مثل خودم)رفت و روی صندلی نشست کلاه داد زد:گریفیندور رون ویزلی:گریفیندور هری پاتر:گریفیندور هلنا پاتر همه تعجب کردن
بعضی های دیگه هستند همون دختره که کنار پاتر بود یک صدای در اورد:اوممممم هری:من خودم بلدم خوب رو از بد تشخیص بدم خیلی ناراحت بودم برگشتم سمت دختره دیدم لبخند روی لبش هست یک پوزخند زدم که ناراحتیم معلوم نشه پرفسور مک گونگال برگشت زد روی شونه من برگشتم سر جام وارد سرسرای بزرگ شدیم پروفسور گفت:هرمیون گرنجر یک دختر با موهای فرفری(مثل خودم)رفت و روی صندلی نشست کلاه داد زد:گریفیندور رون ویزلی:گریفیندور هری پاتر:گریفیندور هلنا پاتر همه تعجب کردن
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
مگه هاگوارتز من رو تا ۳۲ ننوشته بودی چرا الان نیس💔
سلام نمیدونم من از این اکانت پرت شدم بیرون و پارت ۱ و پارت ۲ رو با تغییر توی این اکانت نوشتم که خیلی وقته توی برسی هستند
قشنگ بود عزیزم
راستی دنبالی لطفا دنبال کن