گمشده در جنگل و به دنبال منبع نور، منبع نوری که شاید راه خروجش باشد یا نشان دهنده جایی برای ماندنش.
با سرعت در جنگل تاریک میدوید و و دعا میکرد توسط گرگ ها دیده و خورده نشود. پاهایش درد میکردند و دستان و صورتش بر اثر برخورد با شاخه ها بریده شده بودند. کوله پشتی قهوهای رنگش را به زور حمل میکرد و هر چند وقت یکبار به پشت سرش نگاه میکرد. صدای زوزه گرگ ها شنیده میشد اما خبری از خود گرگ های گرسنه نبود. چکمه های قهوهای رنگش فرسوده شده و شلوار جین سیاهش بر اثر برخورد با شاخه ها پاره شده بود. دنباله مانتوی کرمی رنگش در هوا مانند پارچهای که بر اثر باد تکان میخورد بالا و پایین میشد. با بیشتر شدن صدای زوزه ها سرعت دویدنش را بیشتر کرد و فقط میدوید.
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
2 لایک
خیلی جالب بود
متشکرم