
سلام میخوام جبران کنم
سانا :داشتم از مدرسه برمیگشتم که دیدم چند تا پسر دارن یه دختر رو کتک میزنن دختره هی میگفت کمکم کنید کمکم کنید عجیب بود تو هوای روشن وسط خیابان داشتن دختره رو کتک میزنن زنگ زدم به الکس گفتم بیاد الکس :بله خانم سانا : الکس اینجا باش من میرم حساب یه چند تا عوضی رو میرسم سانا :هی ولش کنین کانگ :چیه چیکار میخوای بکنی فسقلی ها!!😂 سانا (تو مغزش ):ای اخمقا من درست ۵سال دفاع شخصی یاد گرفتم ) سانا :یه مشت 👊 زد به پسره کانگ :پس اینجوریه اره سانا :اره ولی میدونی که اگه به یه خانم دست بلندی کنی حتماً به چند سال زندان محکوم میشی کانگ :من از زندان رفتن نمیترسم سانا :باش پس «بعد از ۱ساعت دعوا » کانگ :خسته شدی سانا :به هیچ عنوان 😏 یونا :سانا بسه دیگه سانا :یونا تو دیگه خفه شو الکس :سلام آقای پلیس اینجا ....
یه پسر داره دو تا دختر رو کتک میزند لطفاً بیاین پلیس:چشم لوکیشن بفرستید حالا میایم الکس :سانا سانا سانا :چیه خودت رو بزن به موش مردگی سانا :چرا دقیقا الکس :پلیس داره میاد سانا :باش ولی یه کاری دارم ولی آمد سانا :اول اینکه 👊🏻دوست داشتم دوم اینکه 👊🏻حق نداری به به دختر دست درازی کنی سومین رو نمیزنم چون پلیس خودش تا حد مرگ ماکت میزنه پلیس بعد دستگیر کردن اون پسر پلیس:خانم شما جسارتتون واقعا جای تحسین داره واقعا پلیس :و این دختر خانم و میتونین ببریدش خونشون سانا :چشم سانا :یونا بهم بگو چرا با اون پسرا درافتادی یونا خوب فلش بک بعد مدرسه 🏫 کانگ :ببین این دختره رو همونی که باباش بهش ارزش نمیداشت یونا :خفه کانگ :وای اگه برم تو مدرسه این رو بگم همه دروغ های که گفتی به باد میرن یونا : عوضی کانگ:چی گفتی نشنیدم و خوب اینطوری دعوا شروع شد
سانا :یونا چی شد میشه بهم بگی من بخشی از خانوادتم دیگه یونا :(با صدای لرزون) باشه ولی به مامانم نمیگی سانا :باش قول میدم فلش بک کانگ :ببین کی آمده دختر دروغگو یونا :ولم کن کانگ کانگ :منم ولت کنم دروغگات ولت نمیکنن یونا :چی میخوای کانگ ها!! بگووووو عوضی کانگ :آروم پرنسس وگرنه یه هو همه میفهمم که بابات نمیخواست زنده بمونه و بعد تولدت قصد داشت تو رو بکشه یونا :اون نمیخواست فقط فقط... کانگ :فقط چی پرنسس ها فقط چی یونا :اون میخواست ازم محافظت کنه کانگ :دوروغه پس چرا داشت رو نکشت یونا:ولم کن باش هر چقدر پول بخوای بهت میدم فقط ولم کن کانگ:اینجوری نمیشه شاید اگه شب رو باهام ب.گ.ذ.ر.و.ن ی بشه یونا :مگه من هرزم کانگ :اره انگاری بعدش هم یونا رو انداخت زمین و چند بار با پاس بهش ضربه زد که یونا کمک میخواست و سانا امد
اسلاید اضافه ❗
یونا :به مامانم نگو باشه سانا :باش قول میدوم نگم بهش میگیم آمدی خونه ما وقت بگذرونیم یونا :ممنون لیسا زنگ زد لیسا:ساناااااااااااااااا سانا:چیه گوشم کر شد لیسا : مدرسه قراره زوج برتر سال رو بگه سانا :خوب مگه تو دوست پسر داری لیسا:نه اینجوری هست که تو مدرسه بچه ها میگن فلانی با فلانی زوج برتر سال بشه و میشه سانا : اینشالله من نشم لیسا :احمقی دیگه سانا :میدونم لیسا:باش من برم سانا :باش برو سانا:یونا بریم یه قهوه بخوریم تو کافه گوشی یونا مامان یونا + + :دختر کجایی یونا :کنار سانا هستم تو کافه هستیم +: اوووو میبینم زود دوست شدید یونا :اره مامان +:پس من قطع میکنم دخترم یونا :باش مامان
یونا :سانا میگم تو تا حالا رو کسی کراش زدی سانا :بله بنده چند بار کراش زدیم ولی زود گذر بودن یونا:آها خوش به حالت سانا : واقعا پس یعنی سینگلی خوبه یونا:نه منظورم اینه که خوب شبا وقتی میخوابی هی به اون آدم فکر نمیکنی و فکر و ذکرا اون نمیشه
بچهها من آدمی نیستم که بگم لایک میخوام اون اینا ولی خوب من انگیزه نیاز دارم پس پارت بعدی ۵تا لایک و ۶تا کامنت 😅
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
نظرات بازدیدکنندگان (0)