پارت 14 فصل دوم ناظر پلیز منتشر 💚🌌☺
در باز شد...چشمم به متیو خورد سلام...متیو : سلام چطوری..خ..خب خوشگل شدی..دلفی : کلارا؟...اینجا چکار میکنی متیو : می خوام برم مهمونی...همراه کلارا رز : سلام دلفی.....دلفی : اوکی خوش بگذره..متیو یه لحظه بیا اینجا.. متیو : کلارا همین جا بمون الان میام...چی شده دلفی..دلفی : دیوونه شدی ؟ چرا می خوای با این دختره بری؟ متیو : هر طور می خوای فکر کن...اصلا من دیوونم راضی شدی؟ دلفی : رز ویزلی دشمن ماست..چند بار بگم ها؟ متیو : واسه تو دشمنه...بعدشم اون الان کلارا ریدله....اون فکر می کنه دختر عموی ماست...دلفی : ساکت شو...اون فقط جزوی از نقشس...متیو : تو اجازه نداری واسه من تصمیم بگیری...خدافظ دلفی ریدل...قبل از اینکه حرفی بزنه از اتاق بیرون رفتم و در و بستم... رز : چیزی شده؟ متیو : نه بریم...رز : هوا تاریک شده بود و ستاره ها می درخشیدن...متیو : سوار شو..رز : چشمم به ماشین سیاه قشنگی خورد...رفتم و نشستم داخل...حالا این مهمونی به چه مناسبته؟ متیو : مناسبتی نداره چند تا از دوستام گفتن بیام....رز : آها...مدتی گذشت به ساختمون بزرگی رسیدیم..پیاده شدم متیو : دستشو گرفتم...رز : محو ساختمون شده بودم که حس کردم کسی دستمو گرفت نگاهی انداختم...متیو بود...اهمیتی ندادم و وارد سالن شدیم....تقریبا تاریک بود و سالن با نور های رنگی روشن شده بود...یه پسر اومد سمتمون...سلام متیو...خوش اومدی و شما؟ رز : سلام...من کلارام .....اسم منم جکه...دستشو اورد جلو..می خواستم دست بدم..متیو : آمم...جک..کلارا اهل دست دادن نیست رز : یکم تعجب کردم ولی من که از دست دادن بدم نمیومد...جک : خب باشه مشکلی نیست...خوش اومدی کلارا...من یکم برم یه دوری بزنم....رز : چرا دروغ گفتی؟ متیو : من کِی دروغ گفتم؟ رز : کی گفته من از دست دادن بدم میاد؟ متیو : الان من میگم....رز : چ..چی یعنی چی؟ متیو : بریم یکم آبمیوه بخوریم؟
اسکورپیوس : سر میز شام بودم...هر جارو نگاه می کردم رز و نمی دیدم.....جیمز : الکی دور و برو نگاه نکن رز اینجا نیست...اسکورپیوس : کجاس؟ جیمز :رفته مهمونی...اسکورپیوس : مه..مهمونی؟ کدوم مهمونی؟... جیمز : با دوستش رفته...انقدم منو سوال پیج نکن مالفوی...اسکورپیوس : نه که خیلی جواب درست میدی...آلبوس : باز شما دو تا دعوا کردین...بسه انقدرم دنبال رز نباشید....اسکورپیوس : ولم کن آلبوس...کار دارم خدافظ... جیمز : نکنه می خوای بری دنبالش...اسکورپیوس : دستمو مشت کردم و داشتم میرفتم سمتش..آلبوس : اسکور آروم باش..اسکورپیوس : آخه هر چی از دهنش بیرون میاد میگه...آلبوس : ولش کن...اسکورپیوس : خدافظ آلبوس....رفتم سمت اتاقم رو تخت نشستم و به عکسش نگاهی انداختم....فقط می تونم عکسش و ببینم...اون الان..کجاس با کی رفته تمام این سوالا...فکرمو مشغول کرده بود از پنجره نگاهی به بیرون انداختم...ستاره ها چشمک می زدن... از اتاق رفتم بیرون که تو سالن دوباره جیمز و دیدم...جیمز : چی شد خبری ازش نگرفتی نه؟ اسکورپیوس : رفتم سمتشو با دستای مشت شدم...ضربه محکمی به صورتش زدم....جیمز : چ..چطور جرات میکنی منو بزنی ها؟ به آیینه ای که روبه روم بود نگاه کردم زیر چشمم کبود شده بود...اسکورپیوس مالفوی دارم برات....حسابتو می رسم....رفتم سمت دفتر پروفسور دامبلدور در زدم....دامبلدور : بیاید داخل...جیمز چشمت چی شده؟ جیمز : تقصیر اسکورپیوسه....اسکورپیوس : نه...تقصیر اونه..داره دروغ میگه..دامبلدور : هر دو بشینید خیلی وقته می بینم شما دو تا با هم دعوا می کنید باید به هری و دراکو خبر بدم....اسکورپیوس مثل اینکه تو قبلا با رز ویزلی هم دعوا کردی اسکورپیوس : اون مال خیلی وقت پیشه.....
آرامیس : دراکو یه نامه از هاگوارتز اومده...دراکو : چی نوشته... آرامیس : نوشته اسکورپیوس با یکی دعوا کرده...دراکو : دوباره؟ خب لابد باید برم...یه کت و شلوار مشکی پوشیدم و رفتم بیرون..آرامیس : خیلی نگرانم می خوای منم بیام؟ دراکو : نه لازم نیست...فعلا خدافظ سوار ماشین شدم و چند ساعتی گذشت و به هاگوارتز رسیدم...وارد شدم که هری رو دیدم...هری اینجا چکار میکنی؟....هری : پروفسور دامبلدور گفته بود جیمز با یکی دعواش شده تو اینجا چکار میکنی؟ دراکو : وایسا خدا فکر کنم اسکور با جیمز دعواش شده..بدو بریم ببینم چی شده در اتاقو زدم دامبلدور : بفرمایید دراکو : وارد شدم اسکورپیوس موهاش بهم ریخته بود ولی زیر چشم جیمز کبود شده بود.. هری : جیمز حالت خوبه چی شده؟ جیمز : دسته گلیه که این مالفوی به آب داده...دراکو : اسکورپیوس تو..چکار کردی...اسکورپیوس : فکر کردی تقصیر منه؟ جیمز : نه من زدم تو صورت تو...دیوونه...دراکو : بس کنید موضوع چیه؟ جیمز : من فقط بهش گفتم داری میری دنبال رز اونم با مشت زد تو صورتم....اسکورپیوس : انقد دروغ نگو...دراکو : تو چرا زدیش؟ اسکورپیوس : فقط همین نیست تقریبا از چند هفته پیش همش داره تیکه میندازه.....هری : مثلا چی میگه؟ اسکورپیوس : همش در مورد رزه دراکو : رز؟ آخه چرا...اسکورپیوس : چون..من دوسش دارم...جیمز : فکر کردی فقط خودتی؟...دراکو : واقعا نمی دونم چی بگم....هری : واقعا همه این دعوا ها به خاطر رزه؟ پس فکر کنم باید به رون هم بگیم بیاد.. دراکو : رون حالش خوب نیست...میدونی که رز..حافظشو...هری : میدونم... ببینید با هر دو تونم....شما دوتا سعی نکنید رقابت کنید....تا جایی که میدونم نتیجه رقابت اصلا خوب نیست...همیشه دو طرف مقابل که رقیبن یکیشون داغون میشه...همین الان همین جا بس کنید....جیمز : عمرا...اسکورپیوس : بچرخ تا بچرخیم قبل از این که کسی چیزی بگه از اتاق بیرون رفتم دراکو : اسکور....اسکورپیوس وایسا هری : چشمت خوب میشه...زود تر از اونی که فکر کنی....زخم درون بد تر از زخم های سطحیه💔....
متیو : نشسته بودیم و بهش زل زده بودم...رز : چیه چرا اینطوری نگاه می کنی؟ متیو : مگه چطوری نگاه میکنم...رز : آخه همش زل زدی به من....متیو : دلم می خواد...دیروقته می خوای بریم؟ رز : آره..خوابم میاد...پامو گذاشتم بیرون...باد سردی به صورتم خورد چقدر سرده..متیو : سردته؟ بیا سریع بریم داخل ماشین...در و واسش باز کردم سوار شو....رز : نشستم داخل ماشین...متیو : بازم سردته؟ رز : نه ماشین شروع به حرکت کرد...پنجره رو اوردم پایین باد ملایمی صورتمو نوازش می کرد و از شدت باد موهام به پرواز در اومده بود... متیو : فقط به رز خیره شده بودم...احساس گناه می کردم..همش تقصیر منه.....
ناظر لطفا لطفا منتشر کن لایک و کامنت فراموش نشه 💚🌙🌌
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
منتظر پارت بعددددددددددددددد
ممنووون میزارم💙🌙
نشسته به اکانت نگاه میکنم 😂😂
😂💔🌙
پارت بعدددد
مرسیی🌌💚
میزارم...
اولینننن
پارت بعدییییی
آفری...
ممنووون امروز میزارم💙🌌