ی داستان جدید از تهیونگ ، این معرفیشه و ممکنه پارت اول رو یکم دیر بزارم؛
سال ها پیش مردی پولدار و قدرتمند در روسیه زندگی میکرد، او ظاهری تمیز و متفاوت داشت.
اون بزرگ و قوی بود؛ وقتی راه میرفت صدای قدم های بلندش هر شخصی رو ساکت میکرد. وقتی مردم به او نگاه میکردند ترس وجودشان را فرا میگرفت ولی این موضوع در زنان مسکو(پایتخت روسیه) فرق داشت ، دقت کنید: زنان ،نه دختران. کسی چیز زیادی در رابطه با او نمیدانست اما او همه چیز را میدانست، چه درباره ی افراد و چه درباره ی دنیا. بعضی میگفتند او فرستاده ی شیطان است و بعضی او را کشتی هدایت میدانستند . او همیشه تحلیل های عجیبی از اِنجیل(کتاب مقدس مسیحی ها) در میاورد، کشیش ها جلوی او کم میآوردند و میگفتند: از وقتی او به کلیسا میاید، یکشنبه ها شلوغ تر از قبل شده است. آروم راه برو موش کوچولو ، ممکنه روی مخ آقای کیم بری! هیچ کس نمیدونه فردا قراره چه اتفاق بیافته.. آروم راه برو موش کوچولو ، ممکنه روی مخ آقای کیم بری!
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
33 لایک
ببخشید داستانتو دیر شروع کردم://///
میشه بگی عاشقانس یا نه؟://////
هعیی، یکم
یه سوال ،کلا اینو ادامه نمیدی؟
به نظر قشنگ میادا🤍🤎
ادامه میدم، ولی طول میکشه بزارم چون چند تا ایده برای این دارم باید ببینم کدومش بهتره
چرا نمیزارییییییییی
بزار دیگههههههه
قسمت اولو بزار دیگهه
بزار دیگهههههههههه😩😩😩😩
چه خفننننننننننننننننن سریع بزاررررررررر🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩
عالــــــــــــــی :)
خیلییییی خوبهههههههه
اصن حرف ندارهههههههههههههه