بخاطر تعطیلات توی خوابگاهم بودم.روی تخت دراز کشیده بودم تام که روی مبل درحال کتاب خوندن بود رو زیر چشمی نگاه کردم خیلی حواسش به اون کتاب بود.از روی تختم پاشدم ولیوان قهوه ام روکه روی میز بود برداشتم یکم از شو خوردم دیدم سرد شده با عصبانیت گذاشتمش روی میز که تام متوجه شد.تام:بیب میدونم که حوصلت سررفته ولی متاسفم من نمیتونم کاری کنم.ا/ت:تام دیگه اینو نگو خودت میدونی وقتی که بامنی هیچوقت حوصلم سر نمیره.
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
26 لایک
غشششششش
از این مدل ریکشن ها زیاد بزار
باشه گلم:)
استعداد ریکشن فقط خودتتتتت :)))
چرا انقد خوبی لنتییییی
وای عزیزم مرسییی3>
خیلی خوب بود
مرسییی:)
عااااااااااااالللللللییییییییییییی
ممنونم عزیزم:)
خیلیـــــــــــ خوبــــــــ بود 🥺❤
مرسی گلم3>