18 اسلاید صحیح/غلط توسط: اسمم؟🤔 انتشار: 4 سال پیش 1,053 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
خب،خب،خب اینم پارت پنجم ببخشید اگه دیر اومد،راستی دارم ی داستان دیگه مینویسم حدس بزنید راجب کیه؟ 😁😂کسایی که درست حدس بزنن جایزهدارن😂(هنوز نمیدونم چی ب عنوان جایزه بیاد بدم ولی خب😂)و خب اگه به جز اسم مورد نظر یه تعداد زیادی یک نفر رو گفته بودن یه داستان دیگه رو هم راجب اون شروع میکنیم،یعنی ای طوری شد که به جز همون نفر بقیه اسمای میبینیم کی بیشتره راجباون هم مینویسم،لایک و کامنت اگه میشه،و اینکه ممنونم که بهم انرژی میدین بریم سراغ داستان
به نام خدا پارت پنج😁یاداوری:...یک ماه دیگه هم گذشته بود یعنی از ویدیو کال اول تا حالا سه ماهی گذشته بود حدودا و قضیه ی اینکه آیا من میتونم جونگ کوک رو به عنوان دوست قبول کنم یا نه رو حدود یه هفته بعد اینکه بهم گفت بهش فکر کن من گفتم اره چون خوب میشناختمش دیگه(چیهه؟😐😑انتظار داشتین ناز کنه بگه نه؟)و تو این یک ماه هم با همه اعضا چت میکردم😁اعضا خیلی مهربون بودن و خیلی به من لطف میداشتن.....یه روز که رفته بودم خونه خالم،گوشیم رو دادم مامانم و رفتم تو حیاط تا یکم خوش بگذرونم....(خب بچه ها این پارت همش از زبون جونگ کوک هست امید وارم خوشتون بیاد😁)اول هم اون بالا رو بخونید😁مرسی
جونگ کوک:بعد از این سه ماه خیلی از لحاظ روحی همش به ا،ت نیاز پیدا میکردم و اینکه باهم صحبت کنیم کم کم برام به عادت شده بود،واقعا هیچ وقت فکر نمیکردم یه روز به صورت مجازی از با دختری آشنا بشم که هییچچچ شباهتی به دختری که فکر میکردم عاشقش میشم نداره،ولی یه چیزی که بود به این عادت کرده بودم که جز دوستام و اعضا و آرمی ها یه دختری وجود داره و بهش نیاز دارم که تو هیچ کدوم از این طبقه ها مثل دوست و خانواده و همکار جا نمیگرفت،یه روز زد به سرم رفتم با اعضا راجب ا،ت صحبت کنم که ببینم اونا هم کسی هست که اگه اعضا جای من باشن اون طرف هم جای ا،ت باشه؟بچه ها همه رفته بودن کمپانی جز جیمین که بخاطر تمرین زیاد باز پاهاش درد گرفته بود(خدااااا نکنههههه که هیچ وقتتتتت همچین اتفاقی براش بیوفته🥺🥺🥺🥺🥺🥺)جیمین تو اتاقش بود رفتم در زدم گفت بیا تو وقتی رفتم تو اتاق از موهای خیسش میشد فهمید که تازه دوش گرفته ولی لباس رو هم پوشیده بود،(جونگ کوک+،جیمین_)+دوش گرفتی؟_اهم،چطور؟+هیچ همین طوری،...میگم...جیمین...وقت داری یکم با هم حرف بزنیم؟یا....اینگار آماده شدی بری بیرون....اگه میخوای بری بیرون...._چیه چیشده الکی بهونه نیار و فرار نکن،فعلا وقت دارم بشین ببینم+اها مرسی...._خب بگو ببینم مکنه مون چشه؟+جیمین..میشه راجب حرفی که امروز میزنیم به کسی چیزی نگی؟.._اااععهع...خوام میدونم چی رو بگم چی رو نگم،+خب جیمین...نمیخوام همه راجب احساساتم بدونن،_وااا...جونگ کوک مگه تو احساسات داری؟😂نه نه شوخی کردم بگو ببینم چی شده؟+آآآهعهع جیمین اذیتم نکن دیگه،_باشه باشه بگو،+اممم... خب جیمین..اگه من بهت بگم که یه نفری هست که من....خیلی بهش...وابسته شدم..یعنی..اممم...نسبت بهش یه طوری شدم که...همش دوست دارم...باهاش حرف بزنم..راجب احساسات و اتفاقات مختلفی که دارم باهاش حرف میزنم،..شاید بخندی و بگی دیوونه شدم ولی...بیشتر اوقات حس میکنم...فقط...همون یه نفر درست میگه....تو نظرت چیه؟چه فکری راجبم میکنی؟..._اممم.اون دختره؟+اهم _دیدنش راحت نیست؟چون گفتی دوست داری همش باهاش حرف بزنی میگم؟+اره _اممم...من میشناسمش؟...+اممم...اره...میشناسیش، _امم..خب کوک....من اول از همه بهت میگم عاشقش شدی؟ +اهعع،این چ سوالیه جیمیننننن😑نامرردددد😑😑خواستم از اتاق بزنم بیرون که...، _حالا وایسا داریم حرف میزنیم...خببب.... اهاا...اممم...پس میگم که دقیقا چه احساساتی راجب....اون.....دختر داری؟+هیونگگگ.....دیگه اذیتم نکن😑_جواب سوالم رو بده...یعنی اگه راجب احساساتت بهش بگی باز اذیت میشی +خب...اممم...خب..نه...خب بعضی اوقات با دیدنش یا اینکه باهاش حرف بزنم قلبم واقعا ضربانش نا منظم میشه و حس میکنم که صدای قلبم چند برابر شده
_خببب...+دیگهههه....هیونگ نمیدونم راجب چ احساساتی باید بگم😐😅 تو بگو تا من بگم چ احساسی بهش دارم، _خب...باشه...اممم.....اها...اگه بفهمی اون با یکی در حال قرار گذاشتنه و ب تو چیزی نگفته چه حسی بهت دست میده؟+چچچچیییییی؟😑😑😑😑😑آآآآآعهعهههعععهع جیمین این چ حرفیهههه الان اصلا موقع شوخی نیستاااا😑😑وواااهههههه، _😳دیوونههههه،فقط گفتم چ حسی بهت دست میده نکه واقعیه😐+اوففففف😐 _حالا اگه واقعا با یکی قرار بزاره چی؟😑+آآآعهعهعع😐هیونگگگگگ این همه اذیتم نکننن😑، _نه جدی میگم😐شوخی ندارم که کوکی من جدی دارم صحبت میکنم،+خب....خب.... بهش میگم که من هم دوسش دارم و بین من و اون کسی که باهاش قرار میذاره یکی رو انتخاب کنه، _به همین راحتیییی😑خوش به حالتتتت،+😐واااا،خب هیونگ دیگه این سوالو بیخیال، _خب اوکی من کاری ندارم ولی این طور ک تو دست و پاتو گم کردی معلومه میری یارو رو پیدا میکنی گردنشو میشکنی😐😂 +اهمممممم،اتفاقا فکر خیلی خوبی هم هست😐 _هیچی هیچی شوخی کردم همینمون مونده قاتل هم بشی😂 +😐😐، _خب این جوری نگام نکن😂،حالا دیگه خب سوال بعد +مگه تست آی کیویه که سوال بعد😐،
: _واااا دیگه خببب،حالا....بگو ببینم اگه بهت خبر بدن که حالش بده چیکار میکنی؟ +خبببب....جمع میکنم میرم پیشش ببینم چه کاری از دستم بر میاد و کمکش میکنم، _اگه بگن سرطان داره چی؟ +آآآآعهعهعع...خب میبرمش یه کشوری که درمانش کنن دیگه _اهم،کوکی....اما...اگه...بهت بگن بین اعضا و اون یکی رو انتخاب کنی چی؟ +آآععهعههع...خببب....نمیدونم....سعی میکنم هردو رو داشته باشم....اگه نشه....اگه نشد هم....ربط داره به اینکه در چه شرایطی باشه خب....ولی همه ی همه ی تلاشم رو میکنم.....ک هردو رو...داسته باشم..چطور؟ _هیچی امیدوار شدم😂این نشون میده هنوز مارو دوست داری😂😂،+هیونگگگگ😐این چ حرفیه معلومه ک دوستون دارم😑_خب باشه باشه....اممم...خب....هیونگ....امممم....چجوری بگم....من...در این شرایط اگه همچین...کسی برات....وجود داشته باشه..ارم میپرسم که برا به دست اوردنش.....اممم.... حاضری....چیکار کنی؟+اممم....خببب......جیمین...نمیدونم حقیقتش.....میخوام اول پیدا کنم چ حسی بهش دارم....بعدش....کل تلاشمو بزارم که....که بدستش بیارم....و خببب...میخوام اول راجب ....احساساتم بدونم ک بودنم دقیقا چی هستن....؟.. _خببب اممم جونگ کوک.....میگم....متوجهی یه چند مدت رفتارت تغییر کرده؟کاملا...میتونم حس کنم...که....بخاطر اون دختره تغییر کردی..... +تغییر کردم؟...خببب....این خوبه؟یا... بده؟چه تغییری کردم؟.... _خببب.....تا حالا ک تغییر بدی نکردی.... +هیونگ چ تغییری؟برام بگو خب.... _خببب چنتا چیز ک من....کاملا متوجهشون شدم....اینه که رفتار و حرفات خیلییییی ملایم تر شده.... حرف زدنت خیلی تغییر کرده اروم شدی.....دیگه...مثل قبل....راجب هرچیزی .....حرف نمیزنی.....حرف زدنت احساساتی شده.....اخه مثلا خیلی حرفای عمیقی میزنی میدونی چی میگم؟....حس میکنم که .....اینا همش بخاطر اینکه فکرت ی مقدار شاید.....مشغولشه.....این طور نیست؟...من اشتباه میگم یا درست میگم؟......
+آآآعهعهعع....اهم....مثل اینکه یکم زیاده روی کردم....اهم تو....... درست میگی....بخاطر اینکه .....میخواستم ....بدونم ....چ احساساتی دارم......بالاخره امروز دلمو زدم....ب.....دریا و اومدم باهات صحبت کنم دیگه.......، _اهم....کوک.....هروقت فکرت مشغوله با یکی از هیونگات حرف بزن....ما همه مون تو رو دوست داریم...کمکت میکنیم....مطمئن باش😊☺️☺️😊 +اهمم....هیونگ....پس تو....فکر نمیکنی ک من دیوونه شدم؟ یا.... اینکه..اصلا....چ....فکری راجبم میکنی؟هم؟ _من فکر نمیکنم که دیوونه شدی،من..... فکر میکنم که....تو....دیوونه ی اون دختره شدی،+جدی؟ _اره.....خب اخه خبر دارم....که چند شبه نمیخوابی و .....رو تخت بیدار میمونی +خببب.....من قبلا هم شده که....تا دیر وقت ....بیدار بمونم ک..... _ اول اینکه.....تا دیر وقت بیدار بمونی نه که کلااااا نخوابی،....دوم اینکه اون موقع ها ک تا دیر وقت بیدار می موندی....یا سرت تو گوشی بود.....یا ...پشت سیستم و اینا بازی میکردی.....یا هم ک با بقیه فیلم میدیدی یا....یا هم ک مارو اذیت میکردی دیگه،اما این چند مدت فقط ذهنت مشغوله تازه....بعضی اوقات وسط تمرین ها هم.....اشتباه میکردی....اما نامجون و جین....گفتن ک کسی چیزی بهت نگه.....حتی میدونم ک شوگا میخواست امشب باهات ...حرف بزنه.... +اااوووو....حس میکنم واقعا خیلی تغییر کردم😅😅😕اممم.....شوگا...راجب چی....میخواد....باهام صحبت کنه...... _اینکه چرا ذهنت مشغوله +اها....بنظرت بهش بگم؟ از اونم بپرسم ببینم نظرش چیه؟؟...... _اووو خیلی تردید داری😅اره بپرس حتما حتما بهت کمک میکنه.....شوگا.....خیلی مهربونه درکت میکنه...میدونم ک ضرر نمیکنی....جونگ کوک....؟ +هم؟ _چرا....این همه سرخ شدی😂😂جونگ کوککککک خیلی قیافه ت باحاله😂 بلند شدم تو ایینه نگاه کردم جیمین درست میگفت....از خجالت سرخ شده بودم،+آآهعهع...اره😅 _خب...حالا😂....بیخیال....بیا بشین...کارت دارم....رفتم نشستم جیمین دستامو تو دستش گرفت... _ببین...امممم....حیقیتش...خجالت میکشم ک بگم...امم...هیونگ....به نظرم تو....فقط این نیست ک اونو دوست...داشته باشی....اخه...با چیزایی که راجب عشق.... شنیدم....فکر میکنم ک تو عاشق شدی....من دوست ندارم....نه من بقیه اعضا هم...دوست ندارن این همه فکرت مشغول باشه....با بقیه هم راجبش صحبت کن تا....ذهنت آزاد بشه....هرجا هم...ب کمک نیاز داشتی.....رو من حساب کن....قول میدم کمکت کنم،نگاهمو از دستای خودمو جیمین بردم رو صورت جیمین...که چقدر مهربانانه و دل نشین داشت باهام حرف میزد...سرم به معنی تایید تکون دادم...حس میکنم ک واقعا کار خوبی کردم ک با..جیمین ....حرف زدم...باعث شد حالم بهتر شه☺️😊
+جیمین شی....بنظرت.....مشکلی پیش نمیاد؟.....مثلا اعضا ناراحت نمیشن؟...یا...بدشون نمیاد...یا مخالفتی نمیکنن؟..... _اوو...کوک....تو که بچه ها رو دیگه میشناسی....این حرفا رو ک تو نباید بزنی....معلومه ک ناراحت نمیشن....مطمئن باش تازه خوشحال هم میشن...و ازت حمایت هم میکنن.....حالا ی چی بپرسم؟ +هم؟ _جون من بگو دختره کیه؟خواهش میکنم هیونگ😂 +آآهعهع جیمین😅....حالا....بعدا بهت میگم..... _قول میدی من اولین نفر بین اعضا بفهمم؟اهم😈؟ +😅😂باشه.....
دیگه همش یه لبخند رضایتی رو لبم بود ک با جیمین حرف زده بودم،و خب خیلی هم اروم شده بودم ذهنم درگیری کمتری داشت و مخصوصا بابت اعضا که اون جوری که جیمین حرف زد واقعا حالم بهتر شده بود جیمین ناهار رو سفارش داد بعد از ناهار رفتم رو مبل نشستم و میخواستم تلوزیون رو روشن کنم اما حالش نداشتم،داشتم کم کم میرفتم تو فکر،جیمین اومد کنارم نشست،_جونگ کوک بلند شو برو دسته های بازیت رو بیار تا بزنیم بازی کنیم حوصلم سر رفته +ها؟اها....باشه...باشه رفتم اوردم و فهمیدم جیمین برا اینکه ذهنم بیخود از همون سوالات قبلی مشغول نشه.دسته ها رو ب تلوزیون وصل کردیم و بازی کردیم و کلییییی خندیدیم و جیمین همش باهام شوخی میکرد،منم حس کردم دارم به جونگ کوک قبلی بر میگردم وسطای بازی ا،ت پیام داد گوشی رو دیدم بدون اینکه جیمین بفهمه ک کیه گوشی رو برداشتم رفتم تو اتاق پیام دادم ک خوبی و حالت چطوره و اینا جواب داد و حالمو پرسید یهو چشمم به شارژ افتاد وااایییییی شارژمممممم داشت تموممممم میشددددد😐هرررچییییی دنبال شارژر گشتم هیییی این طرف هییی اون طرفففف هی زیر پتو هیییی کنار تختتتت هییی تو کشو هااا هی تو کمددد اماااا ندیدم نبود اووووففف و....از ی طرف باید کم کم میرفتم بیرون چون جیمین صدام میزد،یه اسکرین دادم گفتم که شارژ ندارم ببخشید ا،ت هم ی اسکرین داد گفتم منم شارژم الانه که تمام بشه😂،یه نفس عمیقی کشیدم و دیگه بعد از خنده از هم خداحافظی کردیم و رفتم پیش جیمین میخواستم وصل کنم دوباره بازی کنیم که صدای باز شدن در اومد و اعضا اومدن تو حدودا هم ساعت ۷ و اینا بود،بچه ها اومدن تو همه سلام و احوال پرسی و اینا که شوگا منو کشید کنار(شوگا_جونگ کوک+)_وایساااا.....الان ساعت هفته...جونگ کوک....... بیا بریم بیرون تا ساعت ۱۱،۱۲..... یکم.....هوا بخوریم......و اگه کاری داری انجام بدی ک انجام میدی منم میخوام یکم خرید کنم و بعد بیایم باشه؟.....+اممم....باشه هیونگ....
بعد با شوگا رفتم بیرون،دو تا هودی سفید خرید چندتا شلوار و پیراهن دیگه به اصرار من گرفت،و خب کم کم داشتم به جونگ کوک قبلی بر میگشتم،شوگا کلیییی خوردنی برام گرفت و منم همش میخوردم و هی با هم شوخی میکردیم و میخندیدیم که یه فروشگاه لباس ست زوجین دیدیم لباساش خیلیییییی چشمو گرفته بود.... _هییی دیوونه😂😂چطوری دلت میاد این همههههه از سر و کله جین بالا بری؟😂همش حس میکنم چیزی بهت نمیگه پررو شدی😂😂،+واییی هیونگ😂دست خودم نیس خب،میگی چیکار کنم،😂😂یونگی وقتی به اعضا نگاه میکنم حس میکنم قشششنننگگگگ برا این ب وجود اومدن ک من اذیتشون کنم😂😂 _یکم عقل نیاز داره دیگه😂ک خوش بختانه از داشتن این نعمت الهی مهم محرومی😂😂میگم چندین با دیدم اعضا خواب بودن آب میریختی روشون،رو من اب نرخیتی؟😂چرا؟😂😂 +هیونگ میدونی من تو رو خیلیییییییییی دوست دارم😂😂خیلیییییی هم مهربونیییییی و خیلییییییییییی هم خوشم ازت میاد😂ولی حقیقتش شوگا جونم یه قسمت دراکولایی داره ک فق، بعد از خواب ب شرط بد خواب بودن و ازار دیدن هنگام خواب فعال میشع😂من هیچچچچچ. وقققتتتتت دوست ندارم حتی سمت اون قسمت برم😂😂اخه خود دراکولا هم میترسه ازت😂😂 _افرین افرین😂😂از این شوخی ها با من بکنی محوت میکنم😂😂 +ووواااااااییییییییی هیییوووووننننگگگگگگ😍😍😍😍😍😍نگاه این فروشگاهه چقددددررررررررر لباساششششش قشنننگگگگگهههههه،هیووونننننگگگگ خواهشششش میکنم بیا بریم لباس بگیریممممممم، _کوک نهههه خواهش هم نکن😊 +یونگی جونممممم خواهشششش ازت میکنمم🥺🥺🥺🥺خواهششششش _نچچچ😌
+هیونگگگگ.....خواهشششش میکنم هیونگمممم،اگوست دی اعظم خودمی تو،....یونگی هیونگم خواااههششششش ازت میکنم🥺🥺🥺🥺🥺 _واااا.....جونگ کوک میدونم قشنگن اما ست دخترونه ش چیکار میکنی؟ +هیونگ حالا ی کاریش میکنم اصلا برش میدارم، _هههوووووففففف از دست تو باشه برو تو......+اییییی جووونممممم😁(🥺😂)دست انداختم گردنش اولش هی تکون خورد ک ولش کنم اما دید ول نمیکنم دیگه هیچ نگفت،اییینننقدددررررر این ست ها قشششنگگگگگ و کییووووتتتت و خففففنننن و جذااببببب بودن که چی بگمممممم،چند مدت هم بود خرید نکرده بودم دقیق ۱۳ تا ست برداشتم،شوگا ک خودش مخالف بود از بعضی شون خیلیییی خوشش اومد شوگا هم ۳ تا ست برداشت😁😂دیگه منم چیزی بش نگفتم ک الان عصبانی شه،رفتیم صندوق ک پولشو بدیم،دوتا فروشنده خانم بودن همشش زیر گوش هم حرف میزدن و میخندیدن،گفتم +ببخشید مشکلی پیش اومده😅؟ *شما جانگ جونگ کوک و مین یونگی هستین درستع؟وااایییی من از طرفدارای شمام😍میشه باهاتون عکس بگیریم خواهش میکنم اقاااااا🥺🥺 _آهع یعنی این همه تابلوهه ک ما کی هستیم؟، *نه خب ولی من چون صداتون رو شنیدم فهمیدم، داشتم با خودم فکر میکردن الان این ست زوجین رو میبینن شاید عصبانی بشن ارمی ک بودن پس قطعااااا عصبانی میشدن،از طرفی من ب این فکر میکردم ک ست ها رو با ا،ت میپوشم و نمیدونستم چجوری جمع ش کنم تو همین کارا بودم ک چی بگم که اون یکی فروشندهه گفت *ببخشید ک دخالت میکنم ولی تا جایی ک من میدونم شما دونفر با هیچ دختری قرار نمیزارین پسسس.....میخواین که.....فقط پسرونه هاشون رووبردارین؟؟ _ برا شما مشکلی نداره؟ *نه چ مشکلی معلومه که نه😅، _خب ممنون میشم، +نههه _چرا؟ *چرا اخه؟ ..._خب بگو دیگه..... +اخه.....اخه....نگا ب فروشنده کردم و گفتم +اخه ما نمیخوایم از شهرتمون سواستفاده کنیم،همه تحسینم کردن شوگا هم با خوشحال گفت _حس میکنم خیلیییی تو این مدت رفتارات عاقلانه شده😂+😅،دیگه با این حرف همه لباسا رو گرفتیم،داشتیم میرفتیم که یونگی ی کافه دید گفت بریم اونجا بشینیم
رفتیم سفارش دادیم بعد نشستیم کافه ی خیلی آروم و باحالی بود و خلوت هم بود،نگاه ب خریدا میکردم و از شوگا هم تشکر میکردم شوگا ی دفعه گفت _میگما حالا ست هاش رو میخوای چیکار کنی؟ +ها؟نمیدونم حالا یکاریش میکنم، _میخوای من بدم ب کسی،+کی؟ _یه همسایه دارم خونه خودمو میگم همیشه هوامو داره بهم غذا میده،حواسش ب خونه هست،خیلی ادم باحالیه کلا میخوام لینا رو بدم ب دخترش، +هیونگ؟😳از دخترش خوشت اومده؟ _آههع چی چی چرت و پرت میگی معلومه ک نه دختره نامزد داره😑ب جین ک گفتم گفت ک همچین هدیه ای برای تشکر ازش مناسبه😑 +اهاااا گفتم هیونگ من تغییر نمیکنه😂، _دیگه از این حرفا نزنی ها اهم؟،+باش ببخشید، _حالا بزار به همسایه م ی زنگی بزنم،گوشیش رو برداشت ک ی دفعه با صدای نسبتا بلندی گفتم +نههه،نیاز نیس....... _خببب.....پس میخوای چیکارشون کنی؟.....+هااا؟حالا....خودم میدونم چیکارش کنم......_برا دوست دختره؟ +نه بابا.....دوست دخترم کجا بود😐، _پس برا کبه شیطون؟😈، تو همین حرفا سفارشا رو آوردن ک ب فکر کردم نجات پیدا کردم که.....+آآهعع،مرسی _ممنونم *چیز دیگه ای نیاز دارین؟ _نه ممنون *اگه نیاز داشتین صدا بزنین، _بله چشم ممنونم،شروع کردم ب خوردن بستنی، _وااااا تو خیلی دیوونه ای حواس منو هم پرت کردی،+چرا؟ _اخه نگاه تو این کرونا و سرما اومدیم کافه که هیچ تاره بستنی هم گرفتیم، +آآآههعع منم حواسم ب این موضوع نبود، _باشه حالا دستات بیار،الکل زد دم دستام دم دستای خودشم زد، _حالا بخور،+مرسی، _خب نگفتی لباسا برا کیه؟ +واااییی هیونگ بستنی رو دیگهکوفتم نکن، _اممممم....جونگ کوک میدونی چرا گفتم باهم بیایم؟ +هم؟(طرف خودشو میزنه به اون راه😂) _خب جونگ کوک میدونی چند مدته خیلیییی حواس پرت شدی؟....البته اعضا میگن فکرت مشغوله،فکرت مشغول چیه این همه؟برام بگو، یه لبخند زدم+نه،چیزی نیست، _جون من بگو دیگه،واااییی پسر من هفت ساله که شب و روز کنارتم چطور میخوای حرفتو قبول کنم،میدونی چیه؟
_اممم....من حس میکنم عاشق شدی، +عاشق؟.... یه بشکن زد و گفت _بیا اینم مهر تاییدش،اگه عاشق نشده بودی الان به حالت خنده میگفتی چرت و پرت نگو و بس کنو نه مسخرس د این حرفا،اما الان با این لحن ازوم داری میگی عاشق؟نشون میده ک عاشق شدی😌👌🏻،.......+عاشق شدم؟عاشق.....عاشق شدم.....اره هیونگ.....فکر میکنم که.......عا...شق...شدم.....نمیدونم چرا این همه عرق میکردم اخه تو اون سرما، _واقعا؟کی هست حالا؟(همراه اون لبخند خیلییییی خوشگلش😍😍) +خببب...میشه فعلا نگم؟ _چرا؟ردت کرده؟ +آهعع..نههه.معلومه که نهههههه.اصلا ببینم تو هیونگ منی یا هیونگ ا،.......ت........ااههههه...... منننن.....منن .....لوو...دادم،وااایییی من لو دادم، _عاشق ا،ت شدی؟اوووههه،هنوز بهش نگفتی درسته؟ +وای هیونگ😖..... _این همه از بروز احساساتت خجالت میکشی؟این طور میخوای دلشو ب دست بیاری؟(هنوز همراه همون لبخند خیلیییییی خوشگگلللشششش) +نه...هنوز بهش...نگفتم....میخواستم اول از احساساتم مطمئن بشم، _اوو اره درستشم همینه،حالا بگو ببینم از کی عاشقش شدی، +هممم؟نمیدونم دقیقا😅.....آآهعع خودمم دارم دنبالش میگردم، _اووووو مکنه مون عااااششششق شدههههههه😂😍😍،+😅، _کسی دیگه ای هم میدونه؟ +اهم،امروز....به...جیمین گفتم، _اها...افرین کار خوبی کردی....ما باید راجب...احساساتمون با هم صحبت کنیم. یهو چشم گرد شد ک یونگی داره این همهههههه احساساتی صحبت میکنه...+😳😳 _چته چرا این جوری نگام میکنی، +هیچی ولی حس میکنم خیلیییی داری شاعرانه حرف میزنی _😅جم کن بابا،+نکنه تو هم عاشق شدی؟اره؟ _نه جم کن جونگ کوک چی میگی برا خودت +عاشق شدی؟اره عاشق شدی،من میدونم عاشق شدی _حرف بیخود نزن، +خب راس میگم چیش بیخوده خب معلومه عاشق شدی، _کوکککککک(با صدای بلند)،بسه دیگه دارم میگم نه(اینجا دیگه اروم😐😂)
+ببخشید....یکم....امممم...یکم زیاده روی کردم..... _حالا....بیخیال....اشکال نداره....بستنی ت رو بخور بریم،+کجا؟ _خوابگاهمون دیگه..... +اها،.... _میگم ب بقیه میخوای بگیم؟...... +من از نامجون میترسم بش بگم، _میترسی؟اووو،چی میگی بابا،نامجون ک همیشه باهات خوبه چطور همچین حرفی میزنی، +نمیدونم....اخه حس میکنم بهم میگه فراموشش کنم... _چرا؟ +بخاطر.....شاید بخاطر....آرمی ها....، _نه بابا.....حقیقتش نمیدونما خب..... ولی فکر نمیکنم این طوری باشه،+چی بگم، _بیا ی کاری کنیم، +هم.... _از اونجا تهیونگ باهات راحته خودت به تهیونگ بگو و ب جین هم خودت بگو چون جین اگه حس کنه چیزی ازش مخفی کردی شاید ناراحت بشه،به هوسوک هم خودت بگو چون خیلی مهربونه و چیزی بهت نمیگه و مطمئنم بهت کمک هم میکنه،و من هم ب نامجون میگم باشه؟ +خسته نباشی😐🙏🏻، _خب نامجون از همه سخت تره اخه😂مگه خودت اینو نگفتی؟،.+اره قبول دارم.......وااییی..... من چم شده،چرا نسبت به نامجون حساس شدم😑.... _بخاطر اینکه عاشق شدی،جم کن بریم بیرون، +هم؟باشه باشه تا بری اومدم.....(شوگا.....)جونگ کوک گفت الان میاد،من رفتم بیرون ک زنگ بزنم به نامجون و کم کم داستان رو براش بگم که باخودم گفتم یعنی جیمین براش نگفته؟زنگ زدم ک ببینم اگه نگفته خودم بگم،(شوگا+،نامجون _)..... ... .... _الو؟ +سلام نامجون خوبی؟ _ممنونم تو خوبی؟ +اره خوبم،با جونگ کوک اومده بودیم بیرون، _بزات نگفت چرا ذهنش درگیره(نه خیر مثل اینکه جیمین چیزی نگفته😑)+امممم،واقعا بگم؟، _اره دیگه، +نامجون حقیقتش،......همون حرفی ک جیهوپ زد،....فکر میکنه که عا..شق....شده.... _جانممممم؟جونگ کوک خودمون؟ +اهم،نامجون میگما مگه قبلا......چیزی بش گفتی ک.....این همه میترسه...... _میترسه؟،یادم نمیاد چیزی گفته باشم،نمیدونی چرا میترسه؟ +از انتخاب بین ما و ارمی ها و ا،ت میترسه..... _اوووو،باورم نمیشه جونگ کوک.....واقعا....جونگ کوک...از ا،ت خوشش اومده؟ +اره مگه ا،ت چشه؟(اگه یادتون باشه بعد از جونگ کوک شوگا اولین نفر با ا،ت خوب شده بود و الان اقا رو دوستشون غیرتی شدن😂) _نمیگم که ا،ت چیزیشه اتفاقا من خودم هم از شخصیتش خوشم میاد......اما..... +اما چی؟ _حقیقتش اما ی خاصی نیست.....فقط....فقط....سخته باور کنم.....میگم.....اون میدونه که ایرانی ها......برا این برنامه ها....قانون هاشون با ما متفاوته؟...+وووو،حالا این همه تند نرو تو..... _مطمئنی که این بهونه نیست؟ از دست نامجون عصبی شدم دیگه با صدای بلند گفتم +معلومه که نه.....از رفتاراش مشخص بود که یه همچین چیزیه......الانم فقطططط ازش حمایت میکنیم.....نمیدونی قددددد دل سرد شده.....بقیه ی اعضا رو نمیدونم اما من از کوک بخاطر عاشق شدنش حامیت میکنم......
*هیونگگ ای وای حواسم نبود جونگ کوک الان میاد _واااااا.....چتههههه....مگه انتخاباته که حمایت میکنی؟.....اصلا بی خود کرده که دل سرد شده......این همه آدم از یکی دیگه خوششون اومده......جونگ کوک هم یکیشون......چرا این همه بزرگش کرده اخه؟....صدای نامجون اییینننقدددرررر بلند بود که کوکی همه حرفاش شنید،فکر میکردم الان از دستم ناراحت میشه و ول میکنه میره....ولی یه لبخند خیلی باحال زد و گفت مرسی هیونگ☺️☺️☺️،با خنده اومد طرفمو گفت مرسییییی،از رفتارش خودم هم خندم گرفت گفتم میدونی واقعا خیلی تغییر کرد😂،هیچی نگفت فقط خندید و گفت نامجون پشت خطه،گفتم اها درسته😂، +خب نامجون.....ما الان میایم خوابگاه.....فقط ب کسی چیزی نگو میخواد خودش بگه _اها باشه زود بیاین.....مراقب خودتون باشین.....خدافظ...... +جونگ کوک بریم،همراه همون لبخندی که داشت سرش تکون داد و راه افتادیم،تو راه راجب خیلی چیزا صحبت کردیم اینکه فکر نمیکردم جونگ کوک عاشق بشه و اینکه ا،ت ب درد جونگ کوک میخوره و یک سری چیزاشون شبیه همه و اینا که کوک گفت:+میگما یونگی، _هم؟ +چطور به نامجون به این راحتی گفتی؟ _خب گفتم دیگه.....حقیقتش خودم هم نمیدونم😂، +باوشه😂😂،همین طوری داشتیم میرفتیم ب نزدیک خوابگاه که رسیدیم دیدم که جی هوپ داره از ماشینش پیاده میشه بره داخل یه نگاه به کوک انداختم و حولش دادم _برو بهش بگو....+وااییی نکن،میترسم....بزا برا بعد...... _وااایی بچه ها اون خودش میگفت تو عاشق شدی....برو دیگه.....دس دس نکن...... +آخه.. _اخه و کوفت برو دیگه(دیر از جون😐😁😂)،دور دوم ک حولش دادم جی هوپ توجهش بهمون جلب شد و گفت، *سلام چیسده بچه ها؟نمیاین تو؟ +چرا الان میایم برو ما الان میایم _نه نمیایم جی هوپ جونگ کوک کارت داره،میشه تا یه جایی برین و بعد بیاین وقتت ازاده؟. *با من؟باشه من مشکلی ندارم، جونگ کوک اومد نزدیک گوشم و گفت +هیونگ این همه نامردی نکن جون خودت، با صدای بلند که هوسوک هم بشنوه گفتم،:حالا بروووو فعلااااا......بعدااا راجب اون مسئله هم صحبت میکنیم(😂😂)به نگاهی بهم کرد ک میگفت من یبار خوب اینجا رو تلافی میکنم😂بعد زدم ب کمر کوک و رفتم تو،از پنجره اتاق نامجون نگاه میکردم که هوسوک و کوک پیاده راه افتادن و رفتن خیالم راحت شد،نامجون از حموم اومد بیرون یه دفعه گفت:ااااههههههه....... واااییی ترسوندیممممم😑، _ببخشید باید میدیدم کوک با جی هوپ میره یا نه😁، نامجون:حالا رفت؟، شوگا:اره رفت، نامجون:خب دیگه بیخیال،میگم هیونگ،....امممم....مطمئنی حسی که کوک داره.....عشقه؟ شوگا:اووو تو که اونو میشناسی اون تو این مدت خیلییی عجیب رفتار میکرد مگهب نظر تو تغییر نکرده؟،نامجون:اهم قبول دارم خییییلللیییییی تغییر کرده اما یکم،برام سخته که بخوام بگم اون عا..شق...شده،شوگا:خب نگو عاشق شده😂بگو یکیو دوست داره😂،من میرم لباس عوض کنم بعد باهم حرف میزنیم نامجون:باشه😂،غذا خوردی؟ شوگا:اره مرسی،فعلا،رفتم بیرون.......(از زبان جیهوپ)(جیهوپ _،کوک +)تو خیابونا راه میرفتیم و از خونه هم خیلی دیر شده بودیم ولی کوک ساکت بود و هیچ نمیگفت، _کوک مگه عاشق شدی؟ +آها....چی....من؟....عاشق؟.... _چرا یه دفعه دست و پاتو گم کردی؟خب چون خیلی ساکتی گفتم شاید عاشق شدی😂شوخی کردم بابا ناراحت نشو
+ا....ها😅 _ولی میگما کوکی؟ +بله؟ _چیزی شده؟خیلی کم حرف نشدی؟از اولش تا الان هیچ نگفتی.... +هم؟ _میگما تو حالت عادی با هم ک بیرون میاومدیم تا الان حداقل ده بار فقط چیزگرفته بودی و میخوردی...نچ دیگه مطمئن شدم یچیزی شده....حالا بگو ببینم.....چی شده؟ +هیونگ....فکر کنم که.....از یه...دختری...خوشم.... اومده..... _جانم؟مکنهمون عاشق شده؟😂وایییی باورم نمیشههههه😂 حالا اون ملکه ی خوشبخت که پادشاهیی مثل شما عاشقش شده کی هست؟😂 +هیونگ....مسخره...نمیگم...واقعی میگم،.... _اووو پسر،نه من شوخی نمیکنم جدی حرف میزنم...فقط اگه الان با خنده حرف میزنم...بخاطر اینکه خوشحال شدم😂....خب بگو دیگه کی هست؟ +نمیگم.... _واااا بگو دیگههههه، کوک ی لبخندی زد و +نه هیونگ ول کن خواهشا _شوگا میدونه؟ +هم؟ _اره میدونه زنگ زدم ب شوگا _الو شوگا؟ *بله؟ _واایییی😂😂باورم نمیشه😂😂 *برات گف😂😂باورش برا من سخت بود،اما مثل اینکه واقعا عاشق شده😂 _میگما😂😂حالا من هرچی میکنم نمیگه کی هست😂تو میدونی زن داداش آینده م کیه؟😂 *😂وای خدا😂،زود زود میگی زن داداشت؟😂 _اهم😂وااااییی خیلیییی خوشحالم😂 *😂اگه گفتی عاشق کی شده؟ _نمیدونم😂وااییی بگو دیگه *بزن رو بلندگو تا بگم😂....کوک صدامو میشنوی؟ +اهم.... *خب چرا نمیگی عاشق کی شدی😂؟این همه خجالت نکش،ما هیونگتیم😂، +....هیونگ ول کن تو رو خدا، *نچ....جی هوپ😂 _بله😂؟ *اخه من میخوام خودش بهت بگهکه عاشق ا،ت شده😂😂 _😂😂باشه باشه من از زیر زبونش میکشم که عاشق ا،ت شده😂😂، +وااایی😂این همه مسخره بازی در نیارین😂زندگیمو شما دوتا بردین زیر سوال😂، *خب خب بچه ها من باید برم😂وگرنه جین میشنوه😂راستی یه خبر خوب😂ته ته ۵ دیقه دیگهمیرسه خونه و ممکنه بفهمه ی چیزی هس ما براش نمیگیم اگه نمیخوای باهات قهرم کنه و ازت ناراحت شه زود تر بیا خونه😂 +اااییی واااییی چجوری به اون بگمم😕😐😐، *خب جی هوپ من قطع میکنم خدافظ😂، _باشخ باشه خدافظ😂......وای چقد خندیدم😂هیونگ حالا واقعا از ا،ت خوشت اومده؟ +اهم....چطور؟ _اخه حس میکنم اون زیادی خوبه😂، +یعنی میگی از سرم زیاده؟اگه اینطوره باشه من ازش خواستگاری نمیکنم، _واااا شوخی کردم،یعنی چی که به همین راحتی عقب میکشی +هیونگ....اخه میترسم بهم بگن بین بی تی اس و ارمی،و اون یکی رو انتخاب کنم _نه بابا نترس همین چیزی نمیشه امید داشته باش ،تا برگشتیم خونه سعی میکردم همش دلشو گرم کنم اخه حس میکردم خیلی دل سرد شده
دیگه نزدیکای ساعت ۱ شب بود ک رسیدیم خونه و رفتیم بالا و دیدم که فهمیدیم جین ب زور قضیه رو زبون نامجون و شوگا کشیده بیرون و در حین خوشحالیش تهیونگ رسیده خونه و بویی از ماجرا برده همین که رفتیم داخل همه بیدار بودن و شوگا و جیمین حواسشون به گوشی هاشون بود و همش چیزایی رو به هم نشون میدادن،جین و نامجون هم مشغول حرف زدن بودن و تهیونگ تو اتاقش بود با اومدن من و جوگ کوک اومد به دم درش تکیه داد داشتم به همه سلام میکردم که فهمیدم جونگ کوک بددددد جوررر به تهیونگ خیره شده شده به ته ته که نگاهکردم دیدم که خیلیییی جدیه و اخم کرده،ادامه از زبون تهیونگ:وقتی رسیدم خونه همه بچه ها جز جیمین داشتن با هم حرف میزدن و جیمین تو اتاقش داشت اهنگ میخوند،صدای جین خیلیییی خوشحال بود و شنیدم ک راجب جونگ کوک حرف میزدن و چند بار نامجون و جین گفتن که باورشون نمیشه جونگ کوک عاشق ی دختر شده،منم حسابی شک کردم چون دوست داشتم جز اولین نفر هایی باشم که بخواد همچین چیزی راجب کوک بفهمه رفتم تو اتاق پیش بچه ها و بدون سلام و اینا گفتم کوک کجاس شوگا گفت با جی هوپ رفته بیرون،از اتاق نامجون زدم بیرون رفتم سرک بکشم ببینم جیمین خبر داره یا نه تهیونگ:جیمین.... جیمین:هم؟...سلام...کی اومدی؟... تعیونگ:الان رسیدم...یه چی بپرسم؟ جیمین:جونم تهیونگ:بچه ها میگن جونگ کوک و جیهوپ رفتن بیرون باهم حرف بزنن،نمیدونی کوک چیکار با جی هوپ داره؟ جیمین:کار؟....اها....یادم اومد....خببب.....چی بگم؟.....فهمیدم که همهههه جز من از موضوع خبر دارن از اتاق جیمین رفتم بیرون و منتظر کوک شدم تا بیاد بعد از نمی ساعت که اومد از اتاقم اومدم بیرون و به در تیکه دادم و بهش نگاه میکردم عصبانی بودم ولی نمیدونستم تو چهرم معلومه جونگ کوک داشت نگاهم میکرد حس کردم ی مقدار ترسیده و خجالت میکشه ولی امشب باید حتمااااا باهاش حرف میزدم ( تهیونگ _،جونگ کوک +)+هیونگگگ....... با این کلمه عصبی تر شدم رفتم سمتش حس کردم یکم عقب عقب رفت اما اهمیت ندادم دستش گرفتم بردم تو اتاق خودم و گفتم کسی نیاد اینجا درو بستم و قفلش کردم با عصبانیت به کوک خیره شدم....حس میکردم خیلییی ترسیده.....یکم دلم سوخت ک این همه ترسوندمش......اما جونگ کوک سابقه نداشت با همچین چیزی بترسه،برا اینکه صدا کمتر بره بیرون دستش گرفتم و
بردمش تو تراس اتاق خودم در تراس هم نیمه باز گزاشتم،خیلی جدی گفتم _خب +...چی خب _ساعت چنده؟تا این وقت شب کجا بودی؟با جی هوپ چی میگفتین؟این همه مهم بوده که بیخیال هیترا شدین و رفتین بیرون؟اگهچیزی میشد چی؟حس نمیکنی خیلی عجیب رفتار میکنی؟حس نمیکنی داری ازم دور میشی؟یه چیزی راجب تو اتفاق افتاده همه خب دارن جز من چی شده؟مگه من دوستت نیستم؟مگه من هیونگت نبودم؟....جونگ کوک سرشو انداخته بود پایین ولی منو نگاه میکرد یهو باصدای بلند تری گفتم _جوابمو بده..... یهو چشاشو بست،لبشو گاز گرفت و گفت+هیونگ..... من.....از ی....کی...خوشم...اومده اخرشو این قدر یواش گفت ک نفهمیدم چی گفت دستاش پشت سرش بود یک از دستاش گرفت و با دست دیگر صورتشو اوردم بالا _چشاتو باز کن،نشنیدم چی گفتی....بلند تر بگو... +من....من...فک کنم.....که..از یکی...خو...شم او..مده، اینو ک گفت خوشحال شدم یه دفعه ی لبخند اومد رو صورتمو گفتم _کی😃؟ +...... _میشناسمش😃؟ +سرش تکون داد ب نشونه بله _امممم...ادم معروفیه....مثلا آیدله😃؟ حس کردم گریش گرفته اخه چشاش سرخ شده بود ابرو بالا انداخت ب نشونه ی نه _از خودت بزرگ تره😃؟ بازم ب نشونه نه ابرو بالا انداخت🙁، _کره ایه؟ +نه🥲، _امممم.... اهل قاره آمریکاست؟ سرشواورد بالا و ب نشونه نه تکون داد _امممم...آسیاییه؟ سروش تکون دادو گفت+...اهم. ..همین که گفت اهم ب ا،ت شک کردم، _خاورمیانع؟ باز ب نشونه بله سر تکون داد، _مسلمونه؟ +اهم _ایران؟ یهو جونگ کوک بهم خیره شد، _ا،ت؟ سرش پایین انداخت و گفت اره دیگه اشکاش روونه شده بود با خنده گفتم _چته چرا گریه میکنی؟ +هیونگ....بخدا من نمیخواستم اخرین نفر بهت بگم،بخدا راست میگم،هیونگ من دیروز کهبعد از تمرین گفتم بریم بیرون گفتی خسته ای میخواستم دیروز بهت بگم،همه ی اعضا امروز فهمیدن ببخشید،ببخشید هیونگ،نمیخواستم ناراحتت کنم،باید زود تر بهت میگفتم،اما خب شیفت صب فقط جیمین خونه بود،قبول دارم باید زود تر میگفتم ولی....تو ببخش خب؟باشه؟.....من حواسم نبود که قبلا بخاطر ی بحثی که جونگ کوک و ارمی ها راجب من داشتن و بخاطر اینکه ناراحت نشم نمیخواست من بفهمم ولی ارمی ها ب گوشم رسوندن و بهش گفته بودم کافیه فقط ی بار دیگه ی چیزی ازم پنهون کنی اهم من بهش گفته بودم اگه یبار یچیزی پیش بیاد که همه بخوان بفهمن و ب تو مربوط بشه و من اخر از همه بفهمم دیگه باهات هییچچچ کاری ندارم شده باشه از بی تی اس میرم،اصلااااا حواسم نبود که جونگ کوک چقددررررر رو عصبانیتم و اینکه زود بهم بگه حساس شده بود،واقعا ناراحت شدم که باهاش این طوری بر خورد کردم اما همش ی لبخندیرو لبم بود ک نمیدونم از کجا اومده بود😃😄،نگا ب کوک کردم بغلش کردم و گفتم _گریه نکن بابااااا....ببخشید نباید این همه تندی میکردم،میدونم تقصیر خودمم هست که دیروز بهت گفتم نه اشکال نداره گریه نکن کوکی
،سعی کردم آرومش کنم که حدود بعد ی ساعت حرف زدن و درد و دل کردن اروم شد که همه چراغا خاموش شده بود دیگه،فکر میکردم بقیه خوابیدن بلند شدم رفتم بیرون دیدم که همه سر جاهای قبلیشونن اما هوسوک،جیمین و شوگا داشتن تلوزیون میدیدن و این بار نامجون و جین سرشون تو گوشی بود،وقتی درو باز کردم دستم دور کمر جونگ کوک بود و همه با صدای باز شدن قفل به سمتمون نگاه کردن سنگینی نگاه سر جونگ کوکو دوباره خم کرد،گفتم _وا چتونه😐نخورینمون،شوگا:راستی کوک....گوشیتو روشن کن که زود زود خراب کردی کلی بهت پیام داده،جیمین:خراب کرده؟چه ربطی ب پیام داره؟،جین:مگه نمیخواد دلش رو ب دست بیاره؟ خب باید جواب پیامشو بده،جیمین:مگه بهگفته دوسش داره و بهش پیام میده؟یکی برا من توضیح بده،نامجون:جیمین،خُل شدی؟😑(دیر از جون😂)مگه نه میخواد دل ا،ت رو ب دست بیاره اگه جواب پیامشو نده از دستش ناراحت میشه و هیچ شانسی نداره دیگه😐اینکه معادله یا انتگرال نیست که ندونی؟ جین:انت چی چی؟😐، جیمین:واااتتتتت😳😳😳😳؟ا،تتتتتتت؟جی هوپ تک هم میدونستی کها،ت دختر مورد علاقه جونگ کوکه؟تهیونگ تو هم؟هوسوک ب نشونه مثبت سر تکون داد تهیونگ:ب توکه اولین نفر گفته بود چطور نمیدونستی؟جیمین:جونگ کوک میکشمتتتتت قول دادی اولین نفر به منننن بگیییییی که دختره کیه الان همههههههه میدوننن جز خودم😑😑😑و جیمین افتاد دنبال جونگ کوکجونگ کوک رفت پشت سرم(تهیونگ،)قایم شد،خنده برده بودم بعد از کلی خندیدن گفتم جیمین بسه و جونگ هم تو این مدت همش داد میزد بخدا اتفاقی شد بخدا شواگه برا همه گفت من اتفاقی برا شوگا گفتم اونم برا همه گفت،همه خنده برده بوده مون 😂😂😂😂😂😂😂و جیمین هم بیخیال شده بود و رو به شوگا گفت جیمین:چطور برا همهگفتی برا من نگفتی؟ شوگا نمیدونستم خبر نداری😂😂😂وگرنه برات میگفتم،دیگه همه اروم سده بودیم و نشستیم کنار میز همه به جز کوک پایین نشستیم😂جونگ کوک بزور نشوندیم رو مبل😂،خونه هم تاریک بود فقط نور تلوزیون میز رو روشن میکرد،داشتیم فکر میکردیم چجوری جونگ کوک باید ا،ت برسه(انجمن😂)،جونگ کوک هم گوشیش خاموش شده بود زده بود شارژ همش نگاهش بهگوش بود که پنج درصد بشه روشنش کنه با ا،ت صحبت کنه،جیمین گفت:خب ما هممون میدونیم ک ا،ت بخاطر اینکه خوشگله پیشنهاد زیاد داره،اما اگه بخوایم صبر کنیم تا کرونا تموم شه بعدش همو ببینن من فکر میکنم که حداقلش ا،ت اون وقت با یکی......شوگا حرفش قطع کرد:نه بابا،خدا نکنه بخواد با کسی باشه،ولی منم موافقم که نندازیم عقب،جین:نامجون من میدونم دور از عقله و انجامش خیلی سخته ولی نمیشه یکاری کنی بریم ایران؟ نامجون:اووو اینکه بریم ایران کااملاااا غیر ممکنه....همه باهم سرشونو انداختن پایین و میگفت آخ وای و اینا که نامجون.....:ولیییییی.........،همه سرشونو آوردن بالا،جین:ولی چی؟همه به نامجون خیره شده بودیم،که گفت نامجون:ولیییی.... میشه برا جونگ کوک خودش یکاری کنیم ک بره،من(تهیونگ):واقعا؟چیکار؟.....،نامجون:به همه تون نیاز دارم مجبوریم یه نقشه بریزیم و کمپانی رو بپیچونیم،من ناراحت میشم کمپانی رو بپیچونم ولی بیشتر از اون از این ناراحت میشم مکنه مون حالش بد باشه
خب،خب،خب😁این پارت اینجا تموم شد،منتظر پارت بعد باشید،تنها راهنمایی هم که میتونم بکنم و بگم که داستان بعدی راجب کیه میتونم بگم یکی دیگه از اعضای بی تی اسه😂😂😐بازم بهم انرژی بدین اگه اشکالی هم داش ببخشید مثلا اشتباه تایپی و اینا
و اگه خوشتون نیومد هم ببخشید،🤍💜
18 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
41 لایک
مثل همیشه عالی بود 😻😻😻😻😻
بی صبرانه منتظر پارت بعدیم لطفا زود به زود آپ کن 😢😢😢
دیر نذار لطفا عالی بود 😍💜😻
ممنون عالیییی😍
لطفا پارت بعدیشم بزار😘
خواهش میکنم😍😍🤍🤍💜💜درحال بررسیه
عرررررر بالاااااخرههههه😂😍😍😍😍
😂😂😂😂👏👏👏😍😍😍🤍🤍🤍💜💜💜
عالی بودی 🌺
ممنون😍🤍🤍💜💜
وااااااااااااااااای هووووووووووووووورررررررراااااااااااااا بالاخره پارت پپپپپپپپنج اومددددددددد مررررسی 💜💙💜💙💜💙💜💙💜💙💜💙💜💙💜💙💜💙💜💙
خواهشششش😍😍😍🤍🤍🤍💜💜💜
میشه لطفا پارت بعدی رو بزاری
درحال بررسیه🙂🤍🤍💜💜
عالی بود🤩🤩🤩😍😍🥰🥰
واقعا کفم برید
چون خیلی طولانی بود،بیشتر کفم برید🤩🤩
بی صبرانه منتظر داستان بعدیت و پارت بعد داستان هستم😍🥰🤩🤩🤩
😂😂😍😍😍🤍💜ممنونتم،اینم بگم داستانتو خوندم😍🤍💜عالیه🤍🤍💜💜
مرسی عزیزم🤩🥰
فکنم داستان جدیدتم راجب تهیونگ یا جیمین باشه
🤍🤍💜💜😍😍
دمت گرم با اینکه یک مقدار دیر اومد پارت جدید ولی خیلی زیاد نوشته بودی
مثل همیشه عالی بود دستت درد نکنه
ای جونمممم،ممنونتم بابت کامنت خوشگل و پر انرژیت،خواهش میکنم😍😍😍😍😍🤍🤍🤍🤍💜💜💜💜
نمیدونم ولی از هوپی بنویس وقتی داستانای هوپی رو میخونم ارامش میگیرم پیلیز🙂😐💗💕✨💞🏳️🌈😂💔
اوک ببینم چی میشه حتما خبرشو بهت میدم،ب احتمال زیاد اوکیه😍😊🤍💜