امروز مامان باباو جک (برادر ا/ت) میخواستن برن مسافرت مسافرت که نه خونه عمه رو مخم توی آمریکا
به هر حال که من نمیخواستم برم از تخت بلند شدم و سمت اینه قدی توی اتاقم رفتم لباسامو عوض کردم و رفتم پایین دیدم مامانم بابام دم در هستن و جک هم داره ساک هارو میبره از پله ها رفتم پایین پیش مامانم
مامان ا/ت: دخترم مطمئنی نمیخوای بیای؟
ا/ت : آره مامان خیالت راحت
مامان ا/ت : ولی خب نمیشه 7روز هست
ا/ت : اشکالی نداره مامان
مامان ا/ت : پس باید کل خونه رو تمیز کنی!
ا/ت: ولی مامان
مامان ا/ت : ولی مامان نداریم یا تمیز میکنی یا باهامون میای!
ا/ت: هوف باشه تمیز میکنم بعد بغلش کردم و یه فحش هم به داداشم دادم بابامو هم بغل کردم همون موقع بود که دیدم دیگه دارن میرن ناخوداگاه چند قطره اشک از گونگ ریخت ولی سریع پاکش کردم خداحافظی کردم و اومدم داخل
پارت بعد
پارت بعدی لطفا
عالییی
مرسی ☺️❤️