black magic 18

نشستم رو کنار تختش سرم خیلی درد می کرد آرامیس ... لطفا نه با خاطراتت چکار کنم آرامیس .. اگه ... اگه بر نگردی خیلی بدی خیلی بی رحمی حاضرم هر کاری کنم فقط تو برگرد خواهش میکنم بدون تو چکار کنم خدایا آرامیس برگرده خواهش میکنم آرامیس بدون تو هیچکی منو نمیفهمه انقدر تلاش کردم واقعا نباید ببازم انقد لجباز نباش دلم واست تنگ شده حاضرم برگردی اصلا با من قهر باش اشکالی نداره حتی دیدنت از دورم واسم کافیه فقط می خوام حال تو خوب شه 💔.... منه دیوونه دوست دارم واقعا بدون تو داغون شدم دلم بد جور گرفته برگرد....

نمیدونم چرا ولی رفتم کوچه دیاگون شاید حال و هوام بهتر شه.... مردم همش میگفتن این همون مالفویه که مامان و باباش مرگخوارن نزدیکش نشین اون خطرناکه قلبم از این حرفاشون میشکست ولی خودمو خونسرد نشون دادم و سریع از اونجا رفتم به همون عمارت دلگیر و تاریک یه لیوان آب خوردم و نشستم رو مبل امسالو دیگه نمیتونم از زیر کلاسا در برم ولی تا شروع سال جدید سه روز مونده به عکسای آرامیس که رو میز بود نگاه کردم چی میشه امسالو برگردی حتی گروه گریفندور مخصوصا پاتر و ویزلی و گرنجر خیلی حالشون به خاطر تو بده .....

رفتم تو اتاقم سکوت خاصی بود دراز کشیدم رو تخت و چشمامو بستم.... واقعا نمی دونم چطور انقد سریع سه روز گذشت وسایلمو جمع کردم و رسیدم ایستگاه قطار خیلی شلوغ بود تا حدی که جای سوزن انداختن نبود رفتم توی کوپه ولی اون سه تا پاتر و ویزلی و گرنجر اومدن تو این کوپه چی می خواید ؟ هری : جا نبود فقط اینجا خالیه هرماینی : در ضمن کسی با تو کاری نداره دراکو : منم با شما کاری ندارم اگه می خواید بشینید رون : بچه ها بیاید دیگه دراکو : یکم پنجره رو باز کردم قطار شروع به حرکت کرد باد ملایمی به موهام میخورد.....

هری : بچه ها خانم پامفری گفت .. خب گفت اگه آرامیس تا آخر سال ... برنگرده ... دی..دیگه .... هرماینی : نه امکان نداره دراکو : معلومه که امکان نداره اون حتما ... حتما بر میگرده به من قول داده تنهام نزاره .....

پارت 18 ناظر لطفا لطفا منتشر کن 🌙💚 لایک و کامنت پلیز ...