دوستان اینم از پارت 3.ناظر جون لطفا منتشر کن🥰🙏🏻
ادامه. صبح میشه و ماهک برمیگرده خونه و میبینه نامادریش تا صبح نخوابیده و گریه کرده نامادریش تا ماهک و میبینه بلند میشه و بغلش میکنه میگه دخترم تروخدا منو ببخش بابات گفت اگه ماهک بفهمه زندگیش نابود میشه پس نباید چیزی درموردمادرش بفهمه وماهک میشینه و میگه مامانی به من حق بدید عصبانی بشم زندگیم نابود شد من چند هفته ی دیگه تولد 20 سالگیمه و شما 20 سال به من دروغ گفتید
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
31 لایک
😂✌🏻
یکمی از موضوعات سریع میگذری
مثلا همین که میگی یه هفته گذشت باید بینش یچی بگی
یا تلفنی که بهم زدن باید یه صفحه\حداقل ۳ خط طول بکشه😂💗
ولی خیلی خوبه
ممنون از راهنماییتون🥰
تروخداا بزار راستی بخواطر این رمان 20امتیاز وار چنل شد💜😎
دیدم خیلی ازت ممنونم الان دارم پارت 4 رو می نویسم🥰🥰
خواهش میکنم✨🥺
فیلم ترکی شدا(شوخی)😂جالبه ادامه بده 🙂♥️
😂😂😂اشکالی نداره از این شوخی ها باهم بکنید به هم انرژی میده😄😄
قراره خیلی جالب بشه حتما پارت 4 اگه نوشتم بخونید
خوشتون اومد؟ 😄😄😄
بابا نصف جونم کردی تورو خودت بزار پارتای بعدیشو خو به ما رحم کن 😔😂💔
میخوام اذیتتون کنم😂😂😂 شوخی کردم امشب مینویسم
برگااااام