به پارت چهارخوش آمدید
بعد اضهر
سانا تو اتاقش
سانا :بنظرم من واقعا خیلی خوششانس
هستم شاید یه شانس واسه یه آدم آدم بد شانس
یادآوری اون خاطرات تلخ خیلی درد اوره
فلش بک
(سانا داشت با لباس سفیدش قدم میزد
اون خیلی گل های رز رو دوست داشت
مخصوصاً توی اون هوایی بارونی
داشت با خودش حرف میزد که یه دختر
دید که اون مرد اذیتش میکرد و سعی داشت به دختر دست بزنه
سانا هم رفت 😔 آخه اون یه بچه کوچیکه بود که اون مرد اون رو هل داد
و افتاد رو اسفالت و سرش خونی شد پدرش به موقع رسید اون پلیس اون مرد رو دستگیر کرد ولی اون رد توی سرش هنوز مونده بخاطر اینکه دکتر گفته بود اگه یکم دیر تر میآوردید حتماً دخترتون
فلج میشد و بخاطر اون سانا نمیتونه
صدای زیاد و ناراحتی رو تحمل کنه و ممکنه از هوش بره )
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
15 لایک
مشتاق پارت بعدی
حتما بتونم فردا
خیلی عالی بود آجی جونم