
Story of jujutsu kaisen with you^^
اول یک سخنی داشته باشیم با خواننده ها ^^...... بابت تاخیر خیلی زیادی که داشتم معذرت میخوام امتحانا اجازه نمیداد ಠ_ಠ بابت همایت هایی هم که کردین واقعا واقعا واقعا واقعا ممنونم خیلی زیادی خوشحالم شدم ^^ به شدت من الان اکلیلی ام ^^.....{ادامه ی داستان}......{همین هین در کنار ماکرو و مگومی}....مگومی:ماکرو هواست باشه تازه کاری اگر دیدی نتونستی و کم اوردی بر گرد عقب سر میکنم از پشت ساپرتت کنم.....ماکرو:باشه.... یک نفرین با سرعت خیلی زیادی سمت ماکرو دوید تعدادشون خیلی زیاد بود، ماکرو کاتاناش رو در آورد......{از زبان ماکرو} دارم چیکار میکنم؟من که هنوز بلد نیستم با کاتانا کار کنم -_-، مشکلی نیست آدم از همین اولا نابغه میشه..... مگومی: ماکرو عزیزم؟مگه شما بلدی با کاتانا کار کنی؟.... ماکرو: ماکرو، ام چیزه، میدونی، راستش_....مگومی: حالا هواست به نفرینه باشه بعدا توضیح بده...... {از زبان نویسنده گلتون} ماکرو کاتاناش رو جلوی صورتش گرفت و نفیرینه سعی کرد به صورتش مشت بزنه اما دستش به کاتانا برخورد کرد و نصف شد....مگومی: اوه ماشالله..... ماکرو: هه هه هه*خنده های گوجویی*.......مگومی: ماکرو هواست باشه نفرین های ضعیف همیشه جمعی حمله میکنن تا بتونن اون ضعف خودشون رو پوشش بدن الان هم بهتره هواست باشه.... ماکرو: های..... نفرین های زیادی سمتش اومدن و با کاتانایی که داشت همه رو به به هفت روش سامورایی جر_ نه ببخشید چیزه همه رو به هفت روش سامورایی کشت(نویسنده سعی داره با ادب باشه به روی خودتون نیارید طبیعی کنین)......
{همین هین در میان وایولت و کیوشی}..... وایولت:کیوشی جون عزیز شما هم یک مقدار ابتکار عمل داشته باش فدات شم.....کیوشی:وایولت جون عزیزم میدونستی که امروز روز اولی هست که اینجام دیگه؟=).......وایولت:عه؟ *زدن خود به خریت*.......کیوشی:بله......وایولت:ببین کیوشی جون آدم باید از همون اول خاکی بزرگ شه خب....کیوشی:خب......وایولت:آره خلاصه داشتم میگفتم.....کیوشی:خب......وایولت:آدم باید به شدت خاکی باشه که دیگه اصلا یک دفعه خودش رو بندازه تو دل آشوب خب.....کیوشی:خب.....وایولت:آره خلاصه که بعد خودت، خودت رو نندازید اون مرتیکه ی کله قند سفید میندازتت خب....کیوشی:خب، بعد الان اون مرتیکه ی کله قند سفید همون چیزه دیگه؟...... وایولت:چیز؟.......کیوشی:اون سفیده دیگه که زیادی بلنده......وایولت:آره همون که همش چشم بند میزنه.....کیوشی:والا منم نمیدونم کیه ها ولی خب میدونی*زدن خود به خریت*.......وایولت:منم نمیدونم*زدن خود به خریت*.......*صدای زنگ خوردن گوشی* وایولت:موش موشی؟.....گوجو:به جای این همه حرف زدن بچسبین به کارتون....وایولت:از کجا شنیدی؟......گوجو:کلاغا خبر رسوندن....وایولت:سنسه ی نمک ریز.....کیوشی: من فکر میکنم تا سال های آینده دیگه هنرستان برای درست کردن غذا به نمک نیاز نداشته باشه چون ما اینجا یک، منبعه، نمک تموم نشدنی داریم.....گوجو:حالا من که شنیدم خب ولی به کیوشی جون بگو ایشالله ماموریت که تموم شد اون پشت مشت ها با هم دیگه کار داریم....وایولت:سنسه جون عزیزم؟، توی روز روشن ؟ خجالت هم نمیکشی نه؟.....گوجو: نه عزیزم من هم با کیوشی جون هم با ماکرو جون ایشالله اون پشت مشت ها با هم دیگه تمرین میکنیم.....کیوشی: تمرین چی؟ کشک چی؟ اصلا هم ما نه اصلا..... وایولت:سنسه جون بای بای.....*وی گوشی را قطع میکند*
وایولت:خیلی خب کیوشی بیا بریم دنبال ماکرو و مگومز برگردم اصلا معلوم نیست دارن چیکار میکنن.....کیوسی: کاملا موافقم.....شروع کردیم به راه رفتن توی راهمون نفرین های رتبه ی ۵ میدیدیم همشون ضعیف بودن و سعی میکردن خودشون رو قایم کنن البته ما به اونا کاری نداشتیم و باید نفرین های قوی رو تطهیر میکردیم، در حال راه رفتن بودیم که یک دفعه یک نفرین از راه روی سنت چپ به سمت کیوشی حمله ور شد، با عجله به کیوشی گفتم:حالا.....و کیوشی شمشیرش رو در آورد و سعی کرد از انرژی نفرینش استفاده کنه دستش رو به سمت زمین برد و کاتاناش رو فرو کرد توی زمین، باین حرکت باعث شد ترکی توی زمین ایجاد بشه و برای یک لحظه بتونیم نفرین رو نگهداریم، سعی کردم با انرژی نفرینی که دارم ترک روی زمین رو ببندم تا پای نفرین اونجا گیر کنه و بتونیم برای مدتی سرش رو گرم کنیم...... خدارو شکر جواب داد و نفرین اونجا گیر افتاد بدو بدو بهرسمت جایی که مگومی و ماکرو بودن دویدیم.... کیوشی:وایولت اونجا رو ببین اونا اونجان.....وایولت: راست میگی سریع تر بدو باید زود بهشون برسیم.... از توی راه روها میدویدیم و بلخره بهشون رسدیم....ماکرو: چیشده باری چی اومدین اینجا؟.....وایولت: نیاز داریم یکم استراحت کنیم هر تامون، شما دوتا چیکار کردین؟.......ماکرو: من یک نابغه میدونستین؟..... وایولت: برای چی؟...... ماکرو: من با کاتانا همشون رو نابود کردم با اینکه بلد نبودم@_@.....وایولت:اوهههههههههههه ماشاللههههههه.....کیوشی: حالا که اینطور منم خیلی خافنم......مگومی:حالا که اینطوره منم خیلی زیادی قوی ام خیلی زیادی......وایولت:حالا که اینطور منم_.....*صدای زنگ خوردن گوشی*گوجو:بچه ها جون شما لطف کنین هر چه سریع تر از اونجا بیاین بیرون الان یک دفعه بحثتون میکشه به جایی که اون یکی میگه من خدام بائز اون میگه من خدام تو نیستی....وایولت:باشه بابا فهمیدیم...
وایولت:بچه ها جون بیاین سریع بریم بیرون مثل اینکه کله قند متحرکمون زیادی اسرار داره.....مگومی: تاحالا کسی سنسه رو اینجوری نام نبرده بود @_@....ماکرو:حالا که اینطوره من میگم قد بلند سفید... کیوشی:منم میگم_......*زنگ خوردن گوشی:وایولت:باز چیه؟..... گوجو:بیاین بیرون دیگه دارین برای من اسم مستعار انتخاب میکنن هی.....مگومی:حالت چیشده هعی سنسه به وایولت زنگ میزنه؟( ͠° ͟ʖ ͡°)......ماکرو: اوووووو اووووو راست میگههه راست میگهههه، واسا واسا نکنه با سنسه ری*ختین رو هم؟.....کیوشی: اووووو اوووووووووووو راست میگههههخ ماشالله بت ماکرو، ماکرو حق گو.....وایولت:بچه ها جون تشریفتون رو ببرین بیرون هر چه سریع تر......مگومی: مشکوکم بت.....ماکرو:ببین ببین هعی داره سعی میکنه بحث رو اوض کنه....کیوشی:اوووو اوووووووووووووواوووااواواوا.......وایولت:کوفت او او مرض او او برین بیرون هرچه سریع تر..... متفرقه شید .....مگومی:راست میگه بریم فعلا.....ماکرو:ولی من کنجکاوم@_@....وایولت: عزیزم شما کنجکاو نباشی برای من هم بهتره..... از اونجا بیرون رفتیم و دیدیم که یوجی و نوبار کنار گوجو سنسه وایسادن....گوجو:خب دیگه بچه ها برین سوار ماشین شین مرسی از تلاش هایی که کردین سال اولی های تازمون همشون گل کاشتن افرین، بقیش رو بسپارین به من شما برین توی ماشین ...... هممون سوار ماشین شدیم و چند دقیقه بعد گوجو سوار ماشن شد.....وایولت:سنسه چیکار میکردین بیرون؟.....گوجو:هیچی نفرین هارو تطهیر میکردم دیگه..... ماکرو: به همین زودی؟......گوجو:آره......مگومی: از قوی ترین جادوگر دنیا کمتر از این هم انتظار نمیره....
گوجو: ههه ههه هه *خنده های گوجویی*..... وایولت: هعی نگین حالا ، این باز تا چند روز فاز غرور برش میداره ....... گوجو: وایولت جون عزیزم شما اگه ساکت یک جا بشینی برای ما بهتره ها!!.......وایولت:نمیخوام......گوجو: کاری نکن با هم دیگه بریم اون پشت موشتا..... وایولت: غلط کردم .... ماکرو: پشت مشتا؟......کیوشی: اووووو او ووووووووواواواواواواواوااوواوووو~~~~....... مگومی: خیلی زیادی کنجکاوم الان........گوجو: الکی شایعه سازی نکنین نه خیر اینجوری نیست، اون پشت موشتا میرم میزنمش......ماکرو: نه به خشونت خانگی.....کیوشی: اره اره.....وایولت:بچه ها میبینید؟*مظلوم نمایی های الکی* میره منو میزنه*وی سعی میکنن اشک های خیال خود با با مو های کیوشی پاک کند*.....ماکرو:الان وایولت جون شما دارین چی پاک میکنین؟ اشک تمساح چیه اونا؟......
𖣘 پایان این قسمت 𖣘......میخواستم بگم که بابت تاخیری که داشتم دوباره معذرت میخوام، گومن ناسای مینا ساما.... تا پارت های بعدی بای بایییی^^
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
به نظر من برو quotev توش داستان و اینا زیاده و خب نسبت به تستچی صددرصد کاربرای ببشتری میان و داستانتو میخونن و نقد میکنن ^^ ( چون گفتی اینجا نمیتونی ادام بدی داستانتو گفتم )
اره توی اون هم من داستان مینویسم اما از وقتی که فیلتر شد دیگه کلا نرفتم ولی اگه خواستی پیام رو ببینم اسم اکانتم soror هست توش درباره ی توکیو ریونجر داستان نوشتم
👌🏻💖
من خیلی به نکات ریز توجه داشتم
اشکالی نداشت ؟ داستان😂⚘
ابدا
بچه ها متاسفانه چقدر هم که داستان رو مینوسم و تغییرش میدم ناظر رد میکنه و واقعا داره الکی همه ی داستان هام رو رد میکنه و دیگه نمیدونن چیکار کنم از اون موقع چهاربار داستان رو نوشتم و هر دفعه ناظرا رد کردن داستان. اگر همینجوری ادامه داشته باشه و هی رد کنن اکانتم پاک میشه پس دیگه واقعا نمیتونم داستان رو ادامه بدم
آخه چرا
اصلا واقعا نمیدونم به خدا میرم میزنمش ناظره رو خوشش اومده هعی رد میکنه
😂😂😂😂اینستا نیز در دسترس می باشد فرزندم
اره 😂😂
اونجا باید جومونگ می یومد و میگفت
دیگه ما جومونگ گفت خستست مگرنه خیلی اسرار داشتیم
من حق می گم که زمین به آسمون تبدیل میشه
اصلا اوف ماکرو حق گو
عیب ندارد ولی فردا پارتبده جبران شه
باشه^^
پارت بعد کو؟
پارت من دیشب نوشتم هنوز ناظر های گرامی ثبت نکردن
یه پیام دارم برا ناظر عزیز
واقعا دیگه دارم از دست این ناظرا خسته میشم یک پارت میدی میبینی یک هفته طول میکشه هنوز کسی ثبتش نکرده به نظر من باید سایت هم داستان رو مینوشتس ثبتش میکرد اگر مشکلی داشت یک گزارش بدم بقیه عیبش هم بگن نویسنده درستش کنه
داخل اینستا ادامه بده راحت تری
اینم حرفیه
اره اینستا هم خوبه ولی دیدم توی تستچی کسی تاحالا از این ایده استفاده نکرده گفتم اولین نفری باشم که اینکار رو میکنه ولی توی اینستا زیاده
ظاهرا ناظران گرامی علاقه ای به ثبت تستت ندارن متاسفانه
تست رو اول که نوشته بودم ناظران گرامی قبولش نکردن کلا پاک شد بعد دوباره الان یکی دادم ناظران گرامی قبول نمیکنن تست رو قبول کنن *اشکی شدن*
عالیییییی
مرسییی⚘
فن داستانت شدم واقعا عالی
راستی برای کسی مثل من جا داری توس داستانت یا نه
🥺
👈🏻👉🏻
اره تا دو نفر دیگه رو میتونم جا بدم لطفا یک بیو گرافی کامل از خودت بده^^ ...... اسمت، فامیلت، قدرت، نوع شخصیتت، ظاهرت.
واییییی ملسی
اسم :کویو
فامیلی: سابورو
قدرت : قدرت خاصی مد نظر ندارم
اخلاقیات : مهربون ، آروم ، باهوش خجالتی ، خیلی تخیلی ، برنامه ریز
ظاهر : قد بلند با مو های کوتاه و قهوهای و رنگ چشمش هم قهوهای
ماکرو حق گو 🤣💔👌🏻
😂
عجبببببببببببببببببببببببببببببببببببببب
متاسفانه چقدر هم که داستان رو مینوسم و تغییرش میدم ناظر رد میکنه و واقعا داره الکی همه ی داستان هام رو رد میکنه و دیگه نمیدونن چیکار کنم از اون موقع چهاربار داستان رو نوشتم و هر دفعه ناظرا رد کردن داستان. اگر همینجوری ادامه داشته باشه و هی رد کنن اکانتم پاک میشه پس دیگه واقعا نمیتونم داستان رو ادامه بدم
خب…عالی بود خب…مثل همیشه خب….اره دیگه خب…تاخیرم عیب نداره خب….😂💔💔💔
راستی لعنتی مگه چون موهام سفیده باید ازشون به عنوان دستمال کاغذی استفاده کنی ؟ 🤣💔
🤣🤣🤣🤣🤣شما ببخشید دیگه.... اصلا من دیگه دارم از خنده میترکم من اسم داستانم در زندگی هست الان تستچی رو باز کردم یک دفعه دیدم عه؟ چرا اسم داستان عوض شده؟🤣