شیرین ترین عشق🖤g10آخر

این هم آخرین پارت این داستانم💎💎💎

÷صبح با صدای مامانم که هی صدام میکرد پاشدم و یه لباس خوب برای اولین روز کاریم که من و جیهوپ همدیگر رو دوست داشتیم پوشیدم و صبحنمو خوردم و رفتم کمپانی.وقتی رسیدم جیهوپ نبود رفتم ببینم کسی ازش خبر داره یا نه÷سلام شوگا میگم جیهوپ کجاست?⁓سلام مگه نمیدونستی جیهوپ رفته آمریکا یه کار مهم داشت÷چی?پس چرا به من نگفت?⁓ نمیدونم÷باشه ممنون.خیلی ناراحت شدم چون چطور جیهوپ تونست اینقدر بی خبر و بدون گفتن به من باشه بره

÷کارامو میکردم که جیهوپ زنگ زد×الو سویان خوبی?÷معلومه که نه تو من رو بین زمین و هوا ول کردی رفتی اونم بی خبر?×منو ببخش سویان یهو عجله ای شد نتونستم بهت بگم÷حالا چیکار داشتی باهام?×سویان نمیدونم کی میام کره ولی ...ولی فکر کنم که بهتره ما با همدیگه بهم بزنیم

÷جیهوپ داری شوخی میکنی تو مگه همین دیروز نگفتی با هم قرار بزاریم حالا میگی بهم بزنیم?×میدونم اما فکر نکنم بتونم خوشبختت کنم÷خداحافظ.گوشی رو قطع میکنم و میرم یه جا که کسی من رو نبینه و میشینم گریه میکنم.( ویو جیهوپ)×خیلی ناراحت بودم که اینطور سویان ناراحت شد.^آقای جیهوپ شما هستین?×بله.^داریم برمیگردیم کره لطفا وسایلتون رو جمع کنید پرواز ساعت هشته

×چی اما مگه شما نگفتین خیلی طول میکشه?^اشتباه شده بود×امکان نداره یعنی من به خاطر همچین چیزی سویان رو ناراحت کردم اما الان دیگه فایده ای نداره(ویو سویان)پا شدم رفتم و کارام رو زود کردم و اومدم بیرون.داشت برف میومد رفتم بالای یه برج و از اونجا خونه هارو تماشا میکردم.قطرات اشک از چشام سرازیر شد باورم نمیشد که این اتفاق افتاده دیگه خسته شده بودم اصلا شاید باید استعفا میدادم.خواستم برم که یه پسری رو شبیه جیهوپ دیدم اونم به من خیر شد.خدای من باورم نمیشه خود جیهوپ بود×سویان?÷دویدم تا برم خونه و اونو نبینم ولی اونم دنبالم اومد و یهو من رو بغل کرد×سویان خواهش میکنم من رو ببخش قول میدم تا همیشه پیشت باشم÷واقعا فکر نمیکنی دوباره برات کاری پیش بیاد?×سویان من نمیدونستم اینطور میشه قول میدم خواهش میکنم÷گریه ام گرفته بود محکم بغلش کردم و گفتم÷قول میدی تا ابد پیشم باشی?×معلومه سویان .تو این چند وقت من شیرین ترین عشق رو تجربه کردم....

خب این داستان هم تموم شد.بچه ها اولین بارم بود داستان مینوشتم امیدوارم تا حالا خوشتون اومده باشه✨✨✨

خدانگهدار💎❤✨💎❤✨