های... بخاطر این قضایای اخیر که دیگه خودتون میدونید یمدت پارت جدید نمیذاشتم، ولی امیدوارم الان از پارت جدید خوشتون بیاد:)
تعطیلات کریسمس دیگه تموم شده بود. حال اندی بهتر شده بود، ولی اریکا رفته بود توی کما، جوری که چند هفته بود بیدار نشده بود. هر روز بهش سر میزدم، ولی حرفای آخرش مدام توی ذهنم پخش میشد:(اون ساری بیتسه! اون فکر میکنه که تو میتونی شکستش بدی!) یعنی چی؟ من چطوری میتونم شکستش بدم؟ من فقط یه جادوگر عادی ام! ذهنم حسابی درگیر بود. تیلی متوجه شده بود و مدام سعی میکرد که حالم رو بهتر کنه، ولی نمیتونستم به هیچ چیز دیگه ای فکر کنم.
8 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
2 لایک
آقا یا سوال چرا دیگه نمیسازی
اصلا فرصت نمیکنم انقد که درسا و کارا سنگینه، ولی احتمالا توی این مدت بسازم
عااااااااآاااالیییییی