
های گایز چطورین؟♥️✨ اینم پارت جدید و ببخشید بابت تاخیر😁🙏🏻
ا/ت* با باز شدن در و دیدن اون م.رد.ک از خود راضی پشمام ریخت یعنی اون رئیس بیمارستانه؟ وای یا خدا بدبخت شدم الان منو ببینه اخراجم میکنه همینطور با استرس داشتم نگاهش میکردم ولی اون داشت با استاد حرف میزد،یهویی سرشو برگشت و با هم چشم تو چشم شدیم همینطور عین ب.ز داشتیم همو نگاه میکردیم که استاد گفت _خب جناب کیم اگه صلاح بدونید معرفی کنید خودتون رو _عا ارع!خب من کیم تهیونگ و رئیس این بیمارستان،عجیب نیست اگه تا حالا ندیدینم این چندین سال خارج از کشور بودم و به صورت اینترنتی به بیمارستان نظارت داشتم.خب من یه آزمون سخت برگزار کردم تا لایق ترین آدم ها تویه این بیمارستان حضور داشته باشن ولی متأسفانه مثل اینکه اینطور نیست!
این اینننن الان منظورش منننن بودم؟؟؟؟؟کاشکی فقط کاشکی رئیس نبود و الا دهنشو س.روی.س میکردم. بعد از اینکه توضیحاتش رو گفت استاد اعلام کرد که کلاس تموم شده... تویه حیاط به یه ماشین تکیه زده بودم و داشتم گوشیم رو چک میکردم که یهویی دیدم ماشینه یه بوق گندعهه زد 😑عین گربه های ترسیده دو متر پریدم بالا تا چند ثانیه بهت زده داشتم به جلو نگاه میکردم یهویی به خودم اومدم و با سرعت نور برگشتم سمت ماشین دیدم دوباره اون مر.تی.که اس. داشت از سرم دود بلند میشد و اون بزور داشت خنده ی خودشو کنترل میکرد با حرصی که تویه صدام معلوم بود گفتم _اقای رئیس مثل اینکه شما همیشه باید مزاحم من بشی. رویه کلمه ی رئیس با حرص تاکید کردم،با صدایی که رگه ها خنده توش معلوم بود گفت
_ببخشید شما همیشه جلویع من سبز میشی الانم که لم دادی رویه ماشینم. _شما یخوردع فرهنگ داشته باشید میتونید آروم بگید ک برم اونور و الا منم عاشق ماشین شما نیستم. _اگه نبودی که اینطوری لم نمیدادی. _وایییییییی خدایااااااااااا _باشه حرص نخور شیرت خشک میشه واتتتتت؟؟؟؟این الان به من چی گفت؟ای خدا چه گیری افتادم کاشکی به این کار نیاز نداشتم خوب میدونستم چیکارش کنم. _ببینید من آنقدر که صبر میکنم و به شما هیچی نمیگم فقط به خاطر نیازم به این کاره فهمیدید؟و الا من خوب بلدم جواب آدمای بی شعور رو بدم. _باشه باشه فهمیدم بلدی جواب خودتو بدی حالا هم فعلا. و نشست پشت ماشینش و رفت😐😐😐
(یک روز بعد) ا/ت* امروز تلافی دیروز زودتر رسیدم به بیمارستان... کلاس ها تموم شده بود و داشتم از بخش کارآموز های میومدم بیرون که دیدم خانم یون(سر پرستار)داره میاد سمتم _ا/ت عزیزم میشه این ها رو به رئیس تحویل بدی؟ _عام چشم حتما _خیلی ممنونم _خواهش میکنم یعنی چی؟من همین یه روز از دست اون راحت بودم بعد خودم برم ببینمش؟اصلا الان میگه عمدا اومد.اما اگه نرم بهم میگن که کارا رو درست انجام ندادم و بعدشم که اخراج اه گند بزنن به این شانس!.. بعد هماهنگی رفتم داخل دفترش دیدم که لم داده رویه مبل و سرشو کرده توی لپ تاپ. چند تا سرفه ی الکی زدم تا متوجه ی من بشه ولی من که میدونم این میدونه من اینجام😐 کلشو بلاخره آورد بالا و با دیدن من مثل اینکه دوباره اتفاق دیروز یادش اومده باشه خندش گرفت _خب سلام عرض شد _علیک سلام _اوه چه خشن.چقدر زود دلت واسم تنگ شد! _خیلی خود شیفته اید. _خوب کارتو بگو ورقه ها و پوشه ها رو گذاشتم رویه میز و گفتم _ این ها رو خانم یون دادن و گفتن که به شما تحویل بدم.الانم مرخص میشم! بعدشم گذاشتم رفتم.... وسط جاده یکم بالا تر از بیمارستان بودم و منتظر ماشین اما تویه اون سرما و شب هیچ ماشینی پیدا نمیشد. یهویی دیدم یکی بوق زد برگشتم و دیدم یه ماشینه که یه پسر خیلی م.شن.گ پشتش نشسته. _جوون خوشگله بپر بالا. اخم کردم و گفتم _اقا لطفا برید _جون چه نازیم میا اعصابم بهم ریخت و جیغ زدم _گمشو دیگه م.ر.ت.ی.ک. پشماش ریخت!بعد یه عالمه دعوا بلاخره گذاشت رفت بعد چند ثانیه دوباره بوق زد یکی فکر کردم که دوباره اون مزاحمه اما.....
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
تولدت مبارک🧡💚🧡💚🧡💚🥳🥳🥳
تولدت مبارک
پارت بعد کو پس 😭😭😭😭
نمیخوای ادامه بدی؟🤍🖤
اگه وقت داری ،ما منتظریم😉
چشمممم:)))
یا خدا تو برگشتییییی ،بوص
:)ب کلتت
3>
پارت بعد 🗿🌿