
سلام دوستان این یک داستان از میراکلس هست ولی خیلی متفاوت حتما بخونید
سلام من مرینتم یک دختر تقریبا ۲۸ ساله حتما خودتون میدوتید که من لیدی باگ و همین طور نگهبان هستم . توی نیویورک زندگی میکنم بهترین طراح شرکت مد ادری بورژوا. یک دختر ۸به اسم ..... دارم با هم زندگی میکنیم . حدود ۱۰ سال پیش ارباب شرارت شکست دادیم بعد فهمیدم که ارباب شرارت پدر ادرین یعنی گربه ی سیاه بوده و بعد امیلی را زنده کردیم. ۸ سال پیش یک اتفاق بد برام افتاد و مجبور شدم بیام نیویورک ( توی داستان میفهمید )
سلام من ادرینم و هنون طور که میدونید کت نوار هم هستم البته بودم ۱۰ سال پیش لیدی مادرم را زنده کرد و همین طور هویت هم را میدونستیم و عاشق هم بودیم. از وقتی مامانم زنده شد پدرم خیلی مهربون شد . زندگی خدب پیش میرفت که با یه اشتباه که من کردم مرینت رفت نیویورک الانم خیلی پشیمونم حدود ۸ سال میشه ازش خبر ندارم . وقتی میخواست بره من معجزه گرم را دادم بهش و الان دیگه پلگ پیشم نیست ( بریم سراغ داستان)
( مرینت 💙 ) الیس پاشو دیگه مدرسه دیر میشه دخترم ( الیس 💜) 💜 باشه مامان💙 صبحونه حاضره تیکی پلگ بیاین که امروز کلی کار داریم تیکی : اومدیم مرینت . 💙 بعد از صبحونه الیس را رسیدم مدرسه البته با ماشین و بعد رفتم شرکت همین که پامو گذاشتم توی شرکت منشی ادری جلوم ظاهر شد وگفت که ادری میخواد ببینتت من رفتم پیش ادری 💙 با من کاری داشتین خانم ادری . ادری : امروز میری کارگاه و همه چیز را برسی میکنی مرینت عصرم ساعت ۶ توی کافه منتظرتم 💙 چشم و رفتم توی اتاقم کارام را انجام دادم و رفتم کارگاه که همه چیز را برسی کنم

💜 مامانم منو گذاشت مدرسه و رفت داشتم میرفتم توی حیاط که یهو مایا دوست صمیمم دیدم که پدرش اون رسوند مدرسه حسودیم شد دلم میخواست بابا داشته باشم مامانم هیچ وقت اسم پدرم را بهم نگفت و حتی یه عکسی ازش بهم نشون نداد بعد از مدرسه مامان اومد دنبالم رفتیم خونه و ناهار خوردیم و با پلگ تا ساعت ۵ تلویزیون نگاه کردیم 💙 دخترم من میرم بیرون با ادری قرار دارم زود میام و شما پلگ یادت باشه همه ی پنیر هارو نخوری 💜 باشه مامان خدافظ 💙 خدافظ گلم و سوار ماشین شدم بعد رفتم کافه و منتظر ادری بورژوا شدم وقتی اومد ۲ تا قهوه سفارش دادیم ادری گفت: میرم سر اصل مطلب هفته ی دیگه یک مهمونی هست که قراره طراح های مد توی اون شرکت کنند و تو هم قراره به عنوان دست راست من و بهترین طراح شرکت من که حتی طرحات بهتر از منه شرکت کنی راستی توی پاریس برگذار میشه 💙 وقتی گفت پاریس انگار دنیا روی سرم خراب شد گفتم حتما باید برم ادری گفت: بله حتما. راستی ۲ روز دیگه پرواز داری به نظرم دخترت هم بیار 💙 چشم بعد خدافظی کردم و رفتم خونه.

با الیس شام خوردم و رفتم پیش الیس که بخوابه موقعی که میخواست بخوابه گفت 💜حالا که اسم بابامو بهم نمیگی یا عکسی ازش بهم نشون نمیدی حداقل بهم بگو بابام چه شکلیه 💙 باشه بابات جذاب ترین ادمیه که تا حالا دیدم مهربون موهاش طلایه و چشمای سبز نعنایی داره که ادمارو مجذوب خودش میکنه که یهو دیدم الیس خوابیده پتو روش کشیدم و رفتم توی اتاقم و ادرین فکر کردم دلم برای لبخندش چشماش مزه ریختناش و همین طور وقتی بهم بانو میگفت تنگ شده بود به عکسی زیر بالشت گذاشته نگاه میکردم که ناخداگاه گریم گرفت و شروع به گریه کردن کردم

( ادرین💚 ) 💚 داستم به عکسای مرینت نگاه میکردم که یهو همه ی خاطرات من با مرینت یا لبدی باگ از جلوی چشمم گذشت وقتایی که ردم میکرد یا وقتایی که با یویو میزد توی سرم یا وقتایی که سرخ میشد و به لکنت می افتاد دلم برای چشمای ابیش یا لبخند شیرینش یا سرخ شدناش تنگ شده بود . حتی دلم برای پلگ شکمو که فقط به پنیر فکر میکرد تنگ شده بود . اگه اونروز به مرینت شک نمیکردم و حرفشو باور میکردم شاید ما الان داشتیم با هم بچه هامون را بزرگ میکردیم که یهو خوابم برد
توی پارت بعد میگم چه اتفاقی افتاد که مرینت و ادرین از هم جدا شدند کامنت یادتون نره
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
دنبالت کردم دنبال کن
پارت بعدی منتشر شد
داستانت محشره الان چند روز میگذره که تست دو رو ثبت کردی من تا یک هفته صبر ندارم😭😭😭
فکر کنم حدود ۸ روز
عالیییی حتما ادامه بده افرین واقعا افرین
خیلی خوب و عالی بود❤پارت بعدی رو زود تر بزار 😍😘😘😘🌺🌺🌹🌹
ممنون صبا جون
عالیه جان من بگو پارت بعد کی میاد
ممنون توی بررسی هست
عالی بود
ممنون عزیزم
عالی بود 👌👌
پارت بعد رو زود بذار اگه دیر بذاری طرفدارات رو از دست میدی
سعی میکنم زود بزارم
کی تست بعدی ثبت میشه؟
توی بررسی هست
ایول عالی بقیش کو؟برام مثل بستنی شکلاتی یا بقیه چیزای باحال و خوشمزه بود،ععععععععااااااااااالللللللللییییییییییی بود
متشکرم گلم