رئیس اومد جلو تر اومد و گفت:میدونی ک من کاری ازم بر نمیاد توهم به نفعته قبول کنی وگرنه کارتو از دست میدی
سوزی:داری تحدید میکنی؟
رئیس: بهتره بدونی من برا منافع ام هر کاری میکنم
نمیدونستم باید چی بگم و فقط از اتاق رفتم بیرون به سمت اتاق اون پسر رفتم نمیدونم چرا ولی تو راه زدم زیر گریه دلم براش سوخت من باید اونو نجات میدادم در اتاقشو وا کردم حتی یه باند پیچی ساده هم سرشو نکرده بودن ضربان قلبشو اندازه گیری کردم خیلی کم بود همونجور ک اشک چشمامو گرفته بود از اتاق رفتم بیرون از یکی از پرستار ها پرسیدم ک دکتر لی گذاشت خیلی راحت پیدا کردمش
سوزی: دکتر...دکتر ...یه لحظه
دکتر لی: بله
سوزی: خاهش میکنم ازتون عملش کنین ...التماستون میکنم ...اون باید زنده بمونه
دکتر لی: پاشو ...این کارا در شان تو نیس
سوزی : چرا؟ چرااا..هااان چرا...من میخوام نجاتش بدم چرا کار درستی نیست چرا در شان نیست کاری ک در شان نیس اینکه شما بدون هیچ عذاب وجدانی
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
7 لایک
اهم اهم
پارت بعد🙄
پارت بععععععععددددددددددددددددددددد.
امروز یا فردا میزارمش
نزاشتی هنوزززززززززززززززززززززززززززز
عالیییییییییییییی
قربونت
عالييييى پارت بعددد✨✨✨
تنک
✨❤️