خوب اینم از پارت سوم
+من کاری با تو ندارم می خواستم ببینم تو چطوری امدی اینجا
♡من یکی از فقرای نیویورکم دیشب داشتم با خدا حرف میزدم که یه اغا یی با چشمای بنفش و موهای بور امد سمتم و گفت الیا سزار میشناسی منم گفتم خودمم مرده هم یه پودر ریخت تو صورتم منم خوابم برد و وقتی بیدار شدم اینجا بودم تو دراکولایی؟
+نه من انسانم و الانم جشنه به تو هم گفتن اماده شی واسه جشن
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
4 لایک
سلام شاهرخ خوبی😄😄
میگم اگه هستی لطفا جواب بده اگه علیرضا و بقیه بچه های گروه تو داستان زهرا یادت باشه میخوایم جشن بگیریم بخاطر اینکه دوستی مون نزدیکه یک ساله بشه توهم میایی؟😁
سلام شاهرخ خوبی
سلام شاهرخ خوبی کجایی چرا چند وقته نیستی 😊
اهان راستی یادم رفته بود
داستانت عالی بود 💗💗💗👏👏👏
ممنون💖🌷🌼
عالیییی بود 💕😍
ممنون😍
عالیییییییییی بود خیلییییییییییی خوب بود 😍
ممنون😍