کامنتا کم شدت به خاطر مدرسه هاست یا بد شده ساختن تستا و داستانم؟
روی تختم ملافه کشیدم و لباس عوض کردم بعد رفتم بیرون(عکس بالا لباسش)اشیدو و دخترا داشتن برای ناهار فکر میکردن که ناخوداگاه فکرم رو بلند گفتم:((میتونیم پاستا درست کنیم))یائوروزو:((فکر خوبیه))رفتیم توی اشپز خونه و اول گوشت های پتستا رو خورد کردیم و پختیم بعد غذا بیکار نشسته بودیم. اشیدو:((اههههه حصلم سر رفت بیاین یه بازی))یائوروزو:(( خب چی بازی))اشیدو:((جرعت حقیقت))ساشا:((باشه))به زور باکوگو رو راضی کردیم بیاد بازی.
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
2 لایک
داستانت گشنگههه ادامه بدهههه