
برو بخون دیگه
از زبان مرالین: وقتی تون سرنگ رو به من زد من رو ول کرد دستم دستگیره در رو گرفت اما بعد بلافاصله بیهوش شدم😟 ( سرنگ بیهوشی بود)
از زبان المیرا : تو اتاقم بودم هم شاد بودم هم ناراحت شاد بودم چون مرالین نمرده ناراحتم چون نمیدونم کجاست😞😟 یکهو یکی در اتاق رو زد گفتم:بیا داخل. در باز شد و جیک اومد داخل و گفت:سلام*گفتم:سلام* بعد من من کنان گفت:امممم المیرا ...... میگم. ...امممم .... تو امروز. حرفش رو قورت داد . گفتم:امروز چی؟ . گفت:مرالین رو دیدی؟. میخواستم قضیه رو بهش بگم اما دلم خواست یکم پیچ و تابش بدم گفتم: مرالین رو دزدیدن تازه تهدید هم کردن اگه بهشون چیزی رو که میخوان ندیم میکشنش😂 گفت:چییییییی. بعد تند از اتاق خارج شد
از زبان جیک👈
تند از اتاق المیرا خارج شدم و دویدم سمت دفتر خانم آلندرانینا(مدیرشون*) در رو باز کردم و نفس نفس زنان وارد دفتر مدیر شد مدیر آلندرانینا تا منو اونجوری دید گفت:واییی خدای من جیک چت شده؟ بعد هر چی المیرا برام تعریف کرده بود رو به مدیر آلندرانینا گفتم. خانم آلندرانینا گفت:از دست تو جیک آخه تو چقدر ساده ای المیرا دروغ گفته، یعنی تمام قضیه رو نگفته . بعد مدیر آلندرانینا همه چیزو بهم گفت. بعد گفت:خب داریم از طریق پلیس پیگیری میکنیم تو شهر هم اعلامیه زدیم مطمئن هستم پیدا میشه تو هم برو تو اتاقت بعد من از اتاق مدیر خارج شدم
رفتم پیش المیرا گفتم:
آخه دختر تو چقدر دروغ گویی😁 گفت:دروغ نگفتم شوخی کردم😇. گفتم: آنها باشه تو راست میگی😏. المیرا گفت:
اوف باشه بابا تو خوبی ترسو😂
از زبان مدیر آلندرانینا:
جیک از اتاق رفت بیرون من هم بعد بلافاصله یه شماره زنگ زدم گفتم:ارباب شما دزدیدینش
این پارت هم به پایان رسید به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقیست. ....... (درست نوشتم؟ ) خب لایک کنین و کامنت بزارین کیوتا😚
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی
آیشا چشمم خشک شد از بس منتظر موندم
بعدی نمیاد😩😩😩
یه هفته دیگه میاد اما قول بده اولین نظر خودت باشی الان دارم مینویسمش
چشم
من اولین نفر نظر میدم ولی تستچی بعد ۱۰۰ ساعت منتشر میکنه😕
🤯🤯🤯😳😳😳داره😎😎😎صد درصد یک قدرتی داره
خدااااااااااا
قلبم
خیلی عالییییییییییییییییییییییییی
حدسم: اینکه این مدیر نمی دونم چی چی با این نمی دونم ارباب خواهر و برادر دارن و خودش در اون گواش را باز گذاشته بود نمی دونم حالا که حاشیه سازی کنه واینکه ۱۰۰ درصد این دختره یک قدرتی داره
من هیچی از چیرایی که گفتی رو متوجه نشدم 😐 اما اگه بیام بهت بگم دختره قدرتی نداره چکار میکنی 😂 بازم ممنون از نظرت😚
آیشا
اگه پارت بعد رو زودتر نزاری
به سرنوشتی که تا الان برای میرالین افتاده دچار میشی
یا بدتر😈😎
مرالین الان تو رویاست😍 شاید تو متوجه نشده باشی عزیزم 😊 راستش من هنوز حتی پارت بعد رو ننوشتم 😅 شاید سه هفته دیگه منتشر بشه
یعنی چی؟
چطور تو رویاست؟
منظورم این که اتفاق خوبی افتاده
جیک آدم بده هست
فهمیدم
برای اون پسره ی دیوونه ی ......کار میکنه
بابا اون کسی که گفت شما دزدیدینش مدیر آلندرانینا بود نه جیک
باشه اسم مدیر سخت بود اشتباهی گفتم جیک
آها😂 خب بهش بگو آنی اسم کوتاه شدشه
اعصابم خیلی خورد شد 😡😡😠😠 خیلی کم نوشتی توی هر کادر فقط یه جمله 🙁🙁 خیلی کمه پارت بعد رو بیشتر بنویس ولی عالی بود
باشه 😂😂😂 اما احساس نمیکنی خیلی داری سخت میگیری😅
به پایان میرسد دفتر حکایت همچنان باقیست
فکر کنم این طوری باشه
حالا هر چی داستانتو خوندم تا اینجا که عالی بود و لطفا زود تر پارت بعدو بنویس
اوووو این پارت خیلی جالب بود 😮 تنها چیزی که میتونم بگم اینه : واو 😮 پارت بعد پلیزززززز
گوگولی کی بودی تو پارت بعد رو سعی میکنم زود تر بدم
خیییلی قشنگه ولی خیییییلییییی کم مینویسی دو جمله رو تو یک صفحه مینویسی ! حداقل بکنش یک خط
تو رو خداااا😭😭😭😭😭