عشق بی پایان

لونا و لینا لاوگود! عجیب بود!خیلی عجیب! دامبلدور این دو اسم را با صدای بلند اعلام کرد . لینا و لونا بلند شدند و رفتند. ناگهان صدای بنگی آمد و نام هری پاتر نیز درآمد ‌. هرسه با تعجب به اتاق پشت میز اساتید رفتند. *فردا صبح*رون با هری لینا و لونا قهرکرد. هه واقعا عجیب بود چون از سه جادوگر شد شش جادوگر آخر این سه چطور توانسته بودند اسم خود را وارد جام ببکنند؟

واقعا عجیب بود . الکس نتوانست چیزی را که می خواست به لینا بگوید .عجیب بو لینا چندان تفاوت زیادی نداشتند اما خیلی از پسر های هاگوارتز به لینا دل باخته بودند

الکس نیز ته ته دلش با تمام وجود عاشق لینا بود با اینکه آن را به زبان نمی آورد و به روی خود نیز نمی آورد.اما لونا فهمیده بود . رفت پیش الکس و به او گفت:من رازت رو می دونم الکس برای این که دل لینا رو بدست بیاری باید بهش دلگرمی بدی وگرنه خیلی بی اعصاب میشه و بعد از اون باید باهاش رو راست باشی

بای بای😉