داستانم پارت۸ (عشق ابدی )

کت : (خشک شد) لیدی : نکنه تو منو میشناسی ؟ کت: آ....آر....ر..رهه (اره) لیدی : خوب نوبت توعه کت کت؟ کت : من آدرین اگراست ام لیدی :اسمت برام آشناست ولی یادم نمیاد کی بودی کت 😦 لیدی : خوب حالا که معلوم شد کی هستیم من یه سوال بپرسم ؟ کت : بپرس شدوماث چرا این چند روز فعالیتی نداشت ؟ کت 😳🤔 لیدی : جدی دارم میگم‌ پیشی کت: نمی دونم ( گابی جون داره نقشه میکشه )

کت: خوب بانوی من حالا که هویت همو میدونیم میشه امشب خونه ی شما بخوابم ؟؟؟؟ لیدی من دوست دارم ولی پدر مادرامون چی ؟ کت :نمی فهمن بریم دیگه لیدی: باشه و میرن مرینت برای آدرین جا پهن میکنه آدرین هم نصف شب که مرینت خوابه میره توی بغ.لش ( مرینت بیدار بوده خودشو به خواب زده ) خوب چون من اصلا استعداد عا.شق.انه نویسی ندارم میریم به ۲ ماه بعد

۲ ماه بعد : لیدی : امروز یه شرور خیلی قوی رو داشتیم شکست می دادیم البته با رنا روژ و کارپرایس و مولتی موس و کینگ مانکی و کوئین بی ( کلویی نیستا زویی عه) و لوکا که یادم نمیاد اسمش چی بود ۲ ساعت جنگیدیم وقت هامون تموم شده بود به زور از شرور جدا شدیم و خودمونو شارژ کردیم اون وسط نادیا : سلام مردم پاریس گیچ نشین این فقط اخباره امروز اومدم با شروری که مرگ نام داره و قهرمانان شهرمون مصاحبه کنم لیدی : نههه نادییااا و مرگ به نادیا شلیک میکنه نادیا سیاه میشه و به پودر تبدیل میشه مرگ به فیلم بردارم شلیک میکنه ولی این دفعه بهش چاقو میخوره

لیدی : جلل خالق کت : شکر میون کلامت به نظرت نباید کمک بگیری از خالق و اشاره به یویو وایی ع.ش.ق.م.مرسییی یادم نبود وسپریا کینگ مانکی رنا روژ و کارپرایس😵😆😁😄😃😍🤩 ( البته لوکا که یادم نمیاد اسمش چی بودم هم بود که 😠 بود) (چقدر بود ) لیدی : واییی لو رفتیم شدوماث : من میتونم از این ع.ش.ق سو استفاده کنم

لیدی : گردونه ی خوش شانسی یک تیوپ نخ کلفت پیشی : خوب نباید دستاشو ببندی ؟ لیدی : دست و پای خودمون بهتره ها کت: چییی لیدی : میخوام بیاد و در آخرین لحظه دستبندشو می‌شکنیم بعد از شکست دادن کت: لیدی جونمم لیدی : بله به نظرت تا ۱۰ روز دیگه حمله کنیم به شدوماث لیدی : خوب نه به نظر من ما ۱ ماه زمان میخوایم تا آماده بشیم فردا

شدوماث حمله کرده بود و منم فرصت دادن معجزه گر به کسیو نداشتم پس منو پیشی تا همیشه که یک دفعه همه ی شرور هاا تمومممم