گردوی شانس چیست؟🤣🤣

مه الدوله و خانم گل رفته بودن لباس بخرند😁 یکهو به ممد خان خوردن! هم خودشون هم ممدخان رو انداختن زمین!🤣🤣 ممدخان: هوی! جلوتوو نگاه کنید! شما توی تیم منید یا حنا؟ خانم گل: با افتخار حنایی هستیم! ممدخان: امیدوارم جزو اونهایی نباشید که اومدن و طعم های عالی را دزدیدند! مه الدوله: با افتخار نیستیم🤣🤣🤣 خانم گل: ببخشید یک سوال داشتم ممد خان ! اصلا چرا طعم های عالی را بردید؟ ممد خان:😐 خانم گل: جواب بدهید!!! ممد خان به فکر فرو رفت . برای ودش هم این سوال که چرا طعم های عالی را برده ایجاد شد. پس یک چیزی دست و پا کرد ممدخان: تا تغییراتی روی انها ایجاد کنم و انها را بهتر و خوش مزه تر کنم! اعتراضات را تمام کنید تا انها را بر گردانم! مه الدوله: یعنی اگر ساکت شویم انها را بر می گردانید؟؟؟؟؟؟😋😃 ممدخان: حتما! خانم گل و مه الدوله خوش حال شدند! سریع رفتند و این خبر را به گوش همه رساندند ! شهربانو وقتی این خبر را شنید خیللییییییی شاد شد و از ممدخان تشکر کرد! فردای ان روز ممدخان طعم های عالی را با مزه های بهتر بر گرداند!( 1000 امتیاز!) 💜RAVEN💜 که دیگر در حال مرگ بود تا شنید طعم های عالی برگشته اند حالش خوب شد و کلی طعم عالی خورد😋 (برین پارت بعد هنوز ادامه داره)

یورخبیث خانم گل مه الدوله هستی به خاطر تلاش های مکرر و بی نظیرشان مدال شجاعت و کلییی مدال دیگه گرفتند و شهردار شدند😁😃نویسنده ی داستان هم به خاطر اینکه انگشتاشو به درداورد برای این داستان مدال تایپیست ویژه را گرفت!( دارم دستاورد های جدید برای خودم میسازم😁) ممدخان و شهربانو حنا دوباره با هم مهربان شدند و خوشحال و خندان کنار هم زندگی کردند! ( هنوز تموم نشده تازه جای سمیش مونده برو اسلاید بعد)

ممد از خواب پرید! 🤣 چه خواب هایی که ندیده بود! ترکید از خنده! کمی به خوابش فکر کرد. ممد: چه خوب میشود این خواب را تبدیل به یک سایت جذاب کنم! و اینجا شد که ایده ی ساخت تستچی در ممد به وجود امد! پایان!

خوب امیدوارم به اندازه ی کافی سمی شده باشید! راستی یک داستان دیگه هم در راهه ها! اسمش باشه یک سوپرایز! خداحافظ!