
داستان جالبی بخون;-)
یه کلاغ و یه خرس سوار هواپیما بودن. کلاغه سفارش چایی میده. چایی رو که میارن یه کمیشو میخوره باقیشو می پاشه به مهموندار. مهموندار میگه: چرا این کارو کردی؟ کلاغه میگه: دلم خواست پررو بازیه دیگه پررو بازی! بعد از چند دقیقه کلاغه چرتش میگیره، خرسه که اینو میبینه به سرش میزنه که اونم یه خورده تفریح کنه … مهموندارو صدا میکنه میگه یه قهوه براش بیارن. قهوه رو که میارن یه کمیشو میخوره باقیشو میپاشه به مهموندار! مهموندار میگه: چرا این کارو کردی؟ خرسه میگه: دلم خواست! پررو بازیه دیگه پررو بازی! اینو که میگه یهو همه مهموندارا میریزن سرش و کشون کشون تا دم در هواپیما میبرن که بندازنش بیرون. خرسه که اینو میبینه شروع به داد و فریاد میکنه. کلاغه که بیدار شده بوده بهش میگه: آخه خرس گنده تو که بال نداری مگه مجبوری پررو بازی دربیاری!!!
اقا ما دوران مدرسه یک شعر داشتیم مصرع اولش این بود :سعدی شیرین سخن بعد باید اینو برای امتحان حفظ میکردیم دبیرمون ازمون شفاهی می پرسید بعد چون تعدادزیاد بود چندهر5نفری می پرسید اقا هیچی دیگه سرجلسه گفت 5نفربیان ومثل همیشه ما5تاشر های کلاس رفتیم نشستیم . معلممون گفت من مصرع اولشو می گم شما ادامه بدید خب :سعدی شیرین سخن من وبچه هاهم یه نگاه بهم کردیم هیچکدوممون حفظ نکردیم به خاطر همین ازنبوغمون استفاده کردیم واین وخوندیم:سعدی شیرین سخت. های های. کفتر کاکل به سر. وای وای …(شرمنده تاهمین جاشو یادم بود)دبیرمون یه نگاهی بهمون کرد گفتیم الان میندازتمون بیرون ولی خداییش بیجنبه نبود. چاکرخانم غفوری (شاید بگید چرا خانم ؟نکنه فکر کردین ماپسربودیم!!نخیر دختراهم همه سوسول نیستن ماهم ازاین کارابلدیم بعله )
تازگی ها آهنگ اس ام اسمو صدای سوت گذاشتم حالا واکنش خانواده به این صدا وقتی پیام میاد مامانم خطاب به ابجی کوچیکم(برا خودش ابر گودزیلایی فک کنم فقط شما ۴جوکی ها درک میکنید چی میکشم از دستش حالا بقیه داستان) نازنین برو ببین بابات چی میگه داره سوت میزنه من:-) مادربزرگم :ساکت باشین انگاری یکی تو حیاط داره سوت میزنه باز من:-) خالم:(البته بابام خونه نبود ) الی پاشو چادر بیار بابات اومد و همچنان من:-) بابام خاک تو سرت با این اهنگت عمم:یه لحظه حرف نزنین یه صدای مشکوک شنیدم و دوباره من:-) گوزیلامونم که هر وقت این صدا میشنوه صد بار میپرسه اون کی بود
ﭼﻬﺎﺭ ﻧﻔﺮ ﺳﻮﺍﺭ ﺗﺎﮐسی ﻣﯿﺸﻦ ﻭﻟﯽ ﮐﺮﺍﯾﻪ ﻧﺪﺍﺷﺘﻦ ﺑﺪﻥ! ﻗﺮﺍﺭﮔﺬﺍﺷﺘﻦ ﺑﻪ ﻣﻘﺼﺪ ﮐﻪ ﺭﺳﯿﺪﻥ ﭘﯿﺎﺩﻩ ﺑﺸﻦ ﻭ فرار کنن! پس ﺍﺯ ﺭﺳﯿﺪﻥ ﺑﻪ ﻣﻘﺼﺪ ﭼﻬﺎﺭﺗﺎﺷﻮﻥ ﺩﺭﺍﯼ ﻣﺎﺷﯿﻨﻮ ﺑﺎﺯﻣﯿﮑﻦ ﻭ با سرعت ﭘﺎ ﺑﻪ ﻓﺮﺍﺭ ﻣﯿﺬﺍﺭﻥ.. ﻣﯿﺮﻥ ﺗﺎ ﻣﯿﺮﺳﻦ ﺑﻪ ﯾﻪ ﺳﺎﺧﺘﻤﻮﻥ ﺗﺎﺭﯾﮏ ﻫﯿشکی ﻫﯿشکی ﺭﻭ ﻧﻤﯿﺪﯾﺪ ﻭ ﻓﻘﻂ ﺻﺪﺍﯼ تند تند زدن ﻧﻔﺴﺸﻮﻥ ﻣﯿﺎﺩ ﯾﮑﯿﺸﻮﻥ زد رو شونه ﺑﻐﻠﯿﺶ ﺑﻬﺶ ﮔﻔﺖ ﻓﮑﺮﺷﻮ بکن ﺣﺎﻻ ﺭﺍﻧﻨﺪﻩ ﭼﻪ ﺣﺎﻟﯽ داره! طرف بهش گفت بابا راننده منم، فقط بگین چی شده! ؟
روزی ملانصرالدین خرش را گم کرده بود ملا راه می رفت و شکر می کرد. دوستش پرسید حالا خرت را گم کرده ای دیگر چرا خدا را شکر می کنی؟ ملا گفت بخاطر این که خودم بر روی آن ننشسته بودم و الا خودم هم با آن گم شده بودم!؟
روزی ملا با دوستش خورش بادمجان می خورد ملا از او پرسید خورش بادمجان چه جور غذایی است؟ دوست ملا گفت : غذای خیلی خوبی است و راجع به منافع ان سخن گفت. بعد از اینکه غذایشان را خوردند و سیر شدند بادمجان دلشان را زد به همین جهت ملا شروع کرد به بدگویی از بادمجان و از دوستش پرسید: خورش بادمجان چگونه غذایی است!؟ دوست ملا گفت: من دوست توام نه دوست بادمجان به همین جهت هر آنچه را که تو دوست داری برایت می گویم!
روزی شخصی از ملا پرسید: ماه بهتر است یا خورشید!؟ ملا گفت ای نادان این چه سوالی است که از من می پرسی؟ خوب معلوم است, خورشید روزها بیرون می آید که هوا روشن است و نیازی به وجودش نیست! ولی ماه شبهای تاریک را ورشن می کند, به همین جهت نفعش خیلی بیشتر از ضررش است
روزی ملا از بازار یک گوسفند خرید در راه دزدی طناب گوسفند را از گردن آن باز کرد و گوسفند را به دوستش داد و طناب را به گردن خود بست و چهار دست و پا به دنبال ملا را افتاد. ملا به خانه رسید ناگهان دید که گوسفندش تبدیل به جوانی شده است دزد رو به ملا کرد و گفت من مادرم را اذیت کرده بودم او هم مرا نفرین کرد من گوسفند شدم ولی چون صاحبم مرد خوبی بود دوباره به حالت اول بازگشتم. ملا دلش به حال او سوخت و گفت: اشکالی ندارد برو ولی یادت باشد که دیگر مادرت را اذیت نکنی! روز بعد که ملا برای خرید به بازار فته بود گوسفندش را آنجا دید. گوش او را گرفت و گفت ای پسر احمق چرا مادرت را ناراحت کردی تا دوباره نفرینت کند و گوسفند شوی!؟
روزی جنازه ای را می بردند پسر ملا از پدرش پرسید : پدرجان این جنازه را کجا می برند؟! ملا گفت او را به جایی می برند که نه اب هست نه نان هست نه پوشیدنی هست و نه چیز دیگری پسر ملا گفت : فهمیدم او را به خانه ما می برند! (امیدوارم خوشتون اومده باشه-:)
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
لطفافالومکنین💙🫐
لطفافالومکنین💛🍋
لطفافالومکنین🧡🥕
لطفافالومکنین💚🌱
_________________________
ادمین پینم میکنی خواهشا؟ 🥺
عالی بودددد
تنک
البته اس هفت از نظر علمی درست نیست چون نور ماه هم بازتابی از خورشیده و ماه به تنهایی نوری نداره و یجورایی یعنی این که خورشید هم وقتی نیازش داریم هم وقتی نیازش نداریم پیشمونه :>
یه نکته دیگه هم هست ، میگه خورشید روز بیرون میاد که هوا روشنه و نیازی بهش نیست ؛ ولی خورشید خودش اسمون رو روشن میکنه
اوهوم درسته 🤌😔
عالی بود :)!
ممنون که وقت گذاشتیو این تستو نوشتی ^~^
اره می فهمم... من یه برادر کوچکتر تر دارم همه میگن چقدر نازه ولی نمیدونن چه هیولایی پشتش مخفی شده :]
خوب بید 👀▫️