مهالدوله یکی از حنایان بود او در اعتراضات نقش بزرگی داشت او هر روز از 5 صبح تا 4:59 صبح🤣🤣🤣 جلو ی عمارت ممد جیغ میزد و طعم های بد را پرت می کرد به سوی عمارت ممد! حتی چند بار هم شیشه ی انجا را شکست!!🤣🤣خلاصه طاقت ممدیان از دست مهالدوله تمام شد و بهترین نیرویشان یعنی اسیدیان را فرستادند!!!!!!!!!!🤣🤣
اسیدیان دشمن خونی خانم گل بود🤣 مهالدوله شنبه هم ساعت 5 صبح امد ولی با اسیدیان روبرو شد .(خوب من دیگه حرف نمی زنم چون مکالمه هست)
اسیدیان: به به سرکار خانم مهالدوله!
مهالدوله: به به اسیدیان خیا.نت کار که به شهربانو پشت کرد!
اسیدیان: وقتی ممدخان به من طعم های عالی را می دهد چرا باید جزو حنایان باشم؟
مهالدوله: چون شهربانو به تو اعتماد داشت ! تو مشاور او بودی!
اسیدیان: او هستی را جای من گذاشت!
مهالدوله: چون تو رفتی! او هزاران بار به تو نامه نوشت که برگرد ولی تو به او پشت کردی و از پشت به او خنجر زدی!
اسیدیان:(حالت شرمندگی ) حالا هرچی ! من اینجام که تو رو ساکت کنم!!!!!!!!!
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
17 لایک
میزنم پدرتونو درمیارم😂🗿
منتظر باشین یوهاهاهاهاها🗿💪
🤣🤣
منم بیذار دیگه🌝
ببخشید پارت بعد پارت اخره و ظرفیت تکمیله انشالله داستان بعدی
اسم داستان بعدی: ممد کیست؟🤣🤣🤣🤣
عالی بوووود
ولی کی منو میزارییییییی
می خواستم پارت قبل بزارمت که دیدم توی پارت قبل تر کامنت ندادی فکر کردم دیگه داستانو دنبال نمی کنی حالا این پارت میزارمت
آها...ولی نزنی زیر قولتا
بزار بعدیو
باشه امروز میزارمت
عالی👍🏻دنبالی🤍دنبالم میکنی🥺👈🏻👉🏻🥺🖤
دنبالت کردم
عررررررر عالی بوددد
ممنان😊