
سلام بچه ها ببخشید که انقدر دیر شد دیگه مدرسه ها و دردسراش شروع شده امیدوارم دوست داشته باشین بوس 😘😍

از زبان یوری : داشتم با موبایلم بازی میکردم که یک پیامی از طرف فدراسیون اسب سواری برام اومد و من را احضار کرده بودن غذام اماده شد ، بلند شدم سریع غذام را خوردم فقط برای اینکه ضعف نکنم بود مثل سنگی شده بود تو دلم لباسم را پوشیدم اماده شدم که برم ولی (لباس یوری برای رفتن به فدراسیون )👆👆

ولی انگار فقط برای من پیام نیومده بود میخواستم در ویلا را ببندم که یک ماشین جلوی پام ترمز کرد از زبان جیمین : صبح با صدای دیرینگِ پیام گوشیم بیدار شدم چشمام چهارتا شد ، پیام از طرف فدراسیون بود گفتن به همراه پارک یوری باید به فدراسیون بیای سریع یک چیزی خوردم لباس استین کوتاه مششکی با شلوار مشکی پوشیدم ، که برم دنبال یوری استایل جیمین 👆
یوری 👈 به ماشین که دقت کردم دیدم جیمین توشه خیلی عجیب بود برام راننده ی شخصیم که نیست ، و تازه از کجا فهمیده بود که من میخواهم برم بیرون ؟ با چشای گشاد نگاش کردم چقدر استایلش خوشگل بود ، داشتم تو دلم قربون صدقش میرفتم ، ولی اون حالت صورت جدیم را داشتم اومد جلو و گفت : سلام خانم پارک برای شما هم پیام اومد ؟ یوری : * جیمین : $ * بله ، ولی فکر نکنم گفته باشن شما بیاید دنبالم $ برای من اومده بود با پارک یوری به فدراسیون احضار شدم *موبایلم را دراوردم ببینم راست میگه دیدم گفته : خانم پارک یوری ، شما به همراه پارک جیمین به فدراسیون اسب سواری دعوت شدید

* واییییییی ضایع شدم رفتتتتتت * بله راست میگید برای منم همین پیام اومده ، من چون عجله داشتم کامل نخوندم $ خب نمیخواید افتخار بدید سوار شید * ببخشید ، چرا الان سوار میشم جیمین : کل راه هیچ حرفی بینمون رد و بدل نشد ، تعصابم از سکوت بهم میخورد یاد اون خاطره ی تلخ می افتم پس با این حرفم سکوت را شکستم $دیشب بعد رسوندن شما دوباره رفتم اسطبل * بعد چی دیدی ؟ $ اون نگهبان طفلی که ما بهش تهمت زدیم یک ادم معمولیه ، اون شب که دیدمش انقدر ناراحت بود ولی با عشق داشت اسبتون را تمیز میکرد یوری تو دلش : راست میگه شاید ایندفعه شانس اورده باشم نگهبانمون مرده خوبی باشه *ممنون که رفتین ، ولی نیاز چندانی نبود $ بود چی از جون شما مهمتر ؟ * بله ؟ $ نه، منظورم این بود که جون شما خیلی مهمه باید میرفتم

* باشع ، بازم ممنونم ازتون $ خواهش میکنم * : خوشحال بودم که بخاطر من رفته اسطبل ، درواقعا اون موقع که گفت جونتون خیلی باارزشه ناراحت نشدم درواقع متعجب بودم ، من از روی عادت گفتم ((بله)) چون معمولا به مردا رو نمیدم ولی جیمین با همه فرق داره نمیدونم چرا ولی درباره ی اون فکر میکنم خیلی خوشحال میشم من از صبح سردرد داشتم ولی وقتی جیمین را دیدم سرم اروم شد نمیدونم چی بهش میگن تو کل عمرم همچین حسی نداشتم ولی فکر کنم بهش میگن عشق ، امیدوارم یکطرفه نباشه چطور بود بچه ها امیدوارم که خوشتون اومده باشه لطفا حمایت کنید جمعتون بخیرررر 😘🥰😇
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
نظرات بازدیدکنندگان (0)