
سلام بچها امدم با پارت جدید به درخواست یکی لوکا رو ادم بده نمی کنم اما که هنوز از لایلا و فیلیکس حرفی نزدیم (هنوز توی فلش بکیم)
(سلام بچها مرسی که تا اینحا با هامون بودید امیدوارم همینطوری بریم بالا تا جای که میشه سعی میکنم پارتارو سریع بزارم ) هنوز توی فلش بکیم: پلیس:متاسفم مادر..پدرتون.. مری چی چیشده؟چه اتفاقی افتاده ؟پلیسا رو کنار زدم از بنر رد شدم و دیدم دو نفر زیر پارچه های سفیدن پاهام داشت میلزدید یعنی چی؟ادرین و بهدشم...نمی تونستم حتی فکرشو بکنم اروم اروم رفتم سمت پارچه ها نشستم دستمو بردم سمتش.....(اسلاید بعدی☻😝)
اروم دستمو بردم سمتشون پارچه رو کنار زدم با صدای بلندی داد زدم:ن.....نننننننننهههههه نه نباید این اون میبود با هرچی دستم میومد زدم تو سرم که ایا بیدار بشم ؟ یا نشم ؟حواسم پرت بود وه شیشه گلدون رو زدم توی سرم همینطوری داشتم گریه میکردمو از سرم خون میومد کم کم چشمام داشت تار می شد اخرین باری که دیدمشون اونجا بود صدای انبولانس میومد توی عالم خودم بود من توی یه جای سیاه و تاریک چه خبره چرا من اینقدر بد شانسم صدای ادرین میومد:مرینت مرینتم پاشو چشمای اقیانوسیتو باز کن. نمی فهمیدم چی شده اول ادرین بعدشم مم..ادرو...پد نتونستم تحمل کنم دوباره ادرین داشت میگفت:دکتر دکتر بیا اینجا دکتر امد بالا سرم یه نگا به نوار قلب کرد به پرستار گفت اونو بیارید پرستار رفت یعنی چی چیو بیاره دیدم دستگاه شک رو اورد یعنی چی ؟دکتر:اولین درجه شو بزار گذاشت زد درد تو بدنم پیچید یه دفعه دستمو گذاشتم رو قلبم نمی زد؟چی؟دکتر:ببرش درجه ۳ بازم نمی زد بالا تر برد ببرش درجه اخر تا زد چشمامو باز کردم بالا سرم چنتا دکتر میدیدم ادرین نبود ولی سایش بیرون در بود دکتر:اح.. دستمو گرفتم جلوش یه سیسسی گفتم و اروم گفتم:اروم باش منو ببر بیرون مخفیانه و به اون اقا بگو که من مردم دکتر با لحنی اروم گفت باشه
لباسامو پوشیدم دکتر رفت بیرون صدای گریه های ادرینو میشنیدم ببخشید ادرین اما اینکار باید میشد تا من بتونم با اون درد کنار بیام دکتر بردش بیرون بیمارستان و به پرستار علامت داد پرستار منو از در پشتی راهنمایی کرد و ۱۰۰ هزار یون گذاشت دستم (ما فرضی حساب میکنم ۱ میلیون)مری:این برای چیه؟ پرس:به دردت میخوره مری:جبران میکنم شمارتونو میدید یه کاغد برداشت و روش نوشت اسمشو پرسیدم گفت ادرینا چی ادرینا پرسیدم:تو داداش ادرینی گفت اره گفتم میشه بهش چیزی نگی؟ ادرینا:اره نگران مباش خداحاعظی کردمو رفتم رفتم توی خونه یه ساک بزرگ برداشتم چنتام شیرینی گذاشتم توی دهنم و رفتم سوار تاکسی شدم رفتم فرودگاه (پایان فلش بک) مری:و الان به اینجا رسیدم اون موقع با نینو و الیا و زویی و کلویی و الکس و ایلنو جولیکا و لوکا چیزی نگفتم و اونا فکر کردن من مردم ولی به الیا ۴ ماه بعد زنگ زدم و گفتم من زندم و به ادرین چیزی نگه فکر کنم الیا به نینو گفتم نینوم به لوکا لوکاعم به جولیکا حولیکام به دخترا گفته با صدای راننده از افکارم در امدم :رسیدیم خانم باشه ای گفتمو پیدا شدم دیدم راننده ۷ تا کیسه رو با ۵ تا رو باهم داره میاره معلوم بود که الانس غش کنه بیو فته رو زمین تا کیسه ها رو گذاشت دم در افتاد دیدم روحش از دهنش داره میاد بیرون😂😂😂🤣 فکر کنم امروز باید لباس مشکی بپوشم یه نفس عمیق کشیدم و در عمارت رو باز کردم دیدم الیا نینو جولیکا و زویی و الکس و ایلنو و کلویی ولوکا با هم گفتم:خوش برگشتی چی همه اینجا بودن البته به جز ادرین به همه سلامی کردم و گفتم :بچها داشتم گریه میکردم الیا و اکیپ دخترا به جز کلویی امدن و همو بقل کردیم کلویی:بهبه دوست بچگیمون و رقیب قدیمیمون نتونست تاقت بیاره و بقلم کرد مری:اخی نینی کوشولو همه بچها زدن زیر خنده کلوی مشای به شونم زد و گفت:چهار سال شما کدوم گوری بودی جنابالی مری:درس حرف بزنا الان دیگه من از تو پولدار ترم نینو:بله خبر داریم مام هممون جز ۳۰ نفر اولین چی فک کردی مری:به حر حال لوکا امد جلوم وایساد و بقلم کرد لوکا:دلم برات تنگ شده بود 💫😉😩 مری:منم دلم برات تنگ شده نینو:مرینت تو که رفتی ادرین ادرین نبود حتی به منم به زور سلام میده🙁🤧 کلویی :حتی به منم دیگه نگاهم نمیکنه😕 زویی:نزدیک بود حتی بین ما دعوا شه😔 الیا:مرینت تو باید بری پیشش مری:من چه جوری باید برم پیشش؟؟ اون حتی نمی دونه من زندم ☻😐
اوکی مرسی تا اینجا باهامون بودید تا پارت بعدی بدرود لایک❤ کامنت💬 یادتون نره🍭😊😝💝💫
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی
عالییییییییییییی بعدیییییییییییییی
عالی بود
عرررر عالی
😊❤بهترم میشه😝🌷🍭مرسسیییی🤧🤧💝💫
عالیییی
مرسیییییی
وی در حال نوشتن پارت بعدی😁😂
اخ ببخشید تازه گذاشتی که💔😂
عالیه دمت گرم فقط کاری کن که مرینت چند روزی آدرین رو مخفیانه تعقیب میکنه بعد چند روز آدرین میفهمه و اونو به اداره پلیس میکشونه بعد اونجا یک دردسر جدید برای مرینت
ولی در مجموع دمت گرم داستانت عالی
بزار دیگههه