
یو گایز😔
آهنگش قشنگ ترین چیزی بود که تا حالا شنیده بودم. صداش دیوونه م کرده. حالت صورتش موقع خوندن لیریک عالی بود. کاملا معلوم بود که اونو با وجودش نوشته. پنج ثانیه بعد هم همچنان دارم حضم میکنم قضیه رو. +کوک؟ با نگرانی-بله؟ +تو فوق العاده ای. میفهمی چی میگم؟ تو بهترینی قرمز میشه و لبخند میزنه -نمیدونم چی بگم... ممنونم +حالا اینو چرا الان خوندی؟ -انگلیسیت خوبه؟ +تقریبا -پس دوباره لیریک رو مرور کن هومممم. بیشتر حرفایی که میزد به امشب ربطی نداشت. ولی آخر آهنگ...من بهت زنگ میزنم...من صدات میکنم... من نگهت میدارم...خوشحالم هم دیگه رو دیدیم...وای خدا. اون داشت جواب حرفامو میداد. قلبم با سرعت ده بار در ثانیه میکوبه. حس میکنم از این دنیا جدا شدم. کوک فهمیده که از شدت جا خوردگی نمیتونم چیزی بگم -بیا برگردیم می چا من قهوه مو بر میدارم و بلند میشیم. تو سکوت شروع میکنیم به راه رفتن به سمت خونه کوک اینا. متوجه میشم قهوه م کم کم داره سرد میشه. یه مقدار ازش میخورم. و اون موقع بود که یکی بهم تنه زد، دوباره. خسته شدم اینقدر که تو یه روز بهم تنه زدن. قهوه میره تو گلوم و سرفه های شدید و پی در پی میکنم. کوک وایمسته و به پشت سینه م میزنه تا راه نفسم باز شه -حالت بهتره؟ +م...ممنونم و به سمت اونی که بهم تنه زد بر میگردم +حواست کجاست بچه؟ یه دختریه که خیلی به نظرم آشناس.
@می چا! اینجا چیکار میکنی؟ چشماش روی کوک متمرکز میشه و میگه @وایسا ببینم...تو...تو جونگ کوک نبودی؟ همون موقع میفهمم کیه. اون دختره تو دانشگاه همکلاسیمه. دست کوک رو میگیرم +بیا بریم و سریع از پارک میزنیم بیرون +باورم نمیشه اون مارو دید. دانشگاه زهر مارم میشه -چرا؟ +مگه نمیتونی نصف شایعه ها به دست اون دختره لعنتی درست میشه؟ قبلا میخواست باهام دوست بشه ولی حقشو گذاشتم کف دستش. از اون موقع منتظر انتقامه. معلوم نی چه خوابی برام دیده -نگران نباش می چا +چهارشنبه که رفتیم دانشگاه میبینی چی پیچیده تو دانشگاه -بی خیال می چا، بیا بریم خونه سریع بر میگردیم خونه. اینبار درو مرد خیلی جذابی باز میکنه /سلام بچه ها اون موهای سیاه بلندی داره و اونا رو از پشت بسته و یه عینک با قاب دایره به رنگ مشکی رو چشماشه. توی کسری از ثانیه میفهمم بابای کوکه. تعظیم میکنم +سلام آقای جئون. از ملاقاتتون خوشحالم /اوه سلام. تو باید می چا باشی، نه؟ +بله آقا -سلام بابا /سلام کوکی. بهتون خوش گذشت؟ سریع میگم +بله آقا /خوبه. خب، راحتتون میزارم بچه ها. و میره توی هال. +ایرنه کجاست؟ -برای چی؟ +تا تو لباساتو عوض کنی میخوام نازش کنم -آها، خب، ایرنه! پنج ثانیه بعد ایرنه رو میبینم که با کنجکاوی از یه اتاقی میاد بیرون. +آخ جون! به سمتش میرم و سریع بغلش میکنم
+دلت برم تنگ نشده بود گوگولی من؟ صدای خرخرش در میاد. کوک میره تو اتاقش و دو دقیقه ای لباسشو عوض میکنه -می چا بیا ایرنه رو میزارم زمین و میرم تو اتاق کوک. خودمو تالاپی میندازم رو تخت تاشو +خب، چیکار بکنیم؟ -نمیشه بخوابیم؟ +کوک! -باشه باشه. من هیچ ایده ای ندارم +منم همینطور -برمیگردیم رو ایده خواب +تو چه علاقه ای به خوابیدن داری؟ -خستم خب +خیلی عجیبی -ممنون +کوک بس کن. یه ایده درست و حسابی بده -چرا خودت ایده نمیدی؟ +ایده های من چرتن -چرا اینو میگی؟ +یچیزی میدونم که میگم کوک! -باشه باشه عصبانی نشو نفس عمیقی میکشم و رو تخت ولو میشم -حد اقل یکی از اون ایده هاتو بگو +چی بگم خو -رندوم یچی بگو +چمدونم...میتونیم فیلم ببینیم -ببینیم؟ +نمیدونم. چی ببینیم؟ -چی دوست داری؟ +تقریبا هر ژانری میبینم -هارور چطوره؟ +هر چیزی بجز اون -چرا؟ +نمیتونم فیلم ترسناک ببینم کوک. جون به جون میشم -اگه با من ببینی چی؟ +منظورتو نمیفهمم -بهت قول میدم موقع دیدن فیلم نترسی و فقط بخندی +اگه جواب نداد چی؟ -جواب میده نگران نباش +چجوری میخوای نگران نباشم کوک؟! من یه بار که تلاش کردم فیلم ترسناک ببینم تا یه سال خوابم مختل شده بود! -میگم بهت قول میدم بخندی+بازم میترسم -تو بیا، نمیزارم بترسی +لعنتی. باشه. چی ببینیم؟ -شاینینگ چطوره؟ +خداروشکر از یه چیز سبک شروع میکنیم -دیدی؟ +آره -پس بیا یچیز دیگه ببینیم +هی هی هی، عوض کردن نداریما. بعدشم، من باید ببینم میتونی منو بخندونی یا نه تا بعدا بریم سراغ چیزای ترسناک تر -باشه باشه پا میشه و لپتاپ و هاردش رو میاره
-شروع کنیم؟ +استرس دارم کوک یالا یبار بزارش تموم شه بره پی کارش -نگران نباش بابا خوش میگذره +احساس خوبی به این یکی ندارم -بزارمش یا نه؟ +آره بزار میاد رو تخت کنارم میشینه و لپتاپو روشن میکنه. وقتی روشن شد هاردو وصل میکنه و رمز رو میزنه و فیلمو از تو یه فولدری به اسم هارور میاره. -یه لحظه این بگیر لپتاپو میده دستم و بلند میشه و شروع به گشتن توی کمد میکنه +میخوای چیکار کنی؟ -نمیشه که همینجوری ببینیم که یه منظورشو نمیفهمم ولی چیزی نمیگم. یه دقیقه بعد سرشو از تو کمد میاره بیرون. اون موقس که میفهمم دنبال چی بوده، یه هندزفری تو دستشه. به سمت در میره و قفلش میکنه -اینجوری دیگه کسی مزاحممون نمیشه دوباره میاد کنارم میشینه و هندزفری رو به لپتاپ وصل میکنه. اسپیکر گوش چپو میده به من و راستیه رو میذاره تو گوش خودش. منم سریع مال خودمو میدارم تو گوشم. استرس شدیدی کل وجودمو گرفته. کوک لپتاپو میذاره جلومون و خودش دو زانو میشینه. منم زانو هامو از ترس بغل میکنم -نترس بابا +کوک من آدم بزدلی ام -مگه نگفتی اینو قبلاً دیدی +آره ولی دلیل نمیشه که با دوباره دیدنش مشکلی نداشته باشم -بیا شروع کنیم سریع فیلمو پلی میکنه. به جز صفحه لپتاپ نمیتونم به چیزی نگاه کنم. تا وسطای فیلم پیش میریم. هر بار که از ترس نفسمو حبس میکنم، کوک یه چیزی میپرونه تا بخندم. راستشو بگم؟ واقعا تونست منو بخندونه. باعث میشد به صورت موقت ترسو فراموش کنم. وسط فیلم صدای در میاد. میدونستم آخرش یچیزی گند میزنه تو برنامه &کوکی؟ میتونم بیام تو؟ -چیکار داری یونا؟ &من این مسئله ریاضی رو نفهمیدم. میشه بهم توضیحش بدی؟ مغز منو کوک سریع میفهمه که قضیه چیه. دختره فضول. کوک نمیدونه چیکار کنه ولی مغز من با سرعت سرسام آور نقشه میچینه. به کوک علامت میدم که ادامه بده. سریع بلند میشم و هندزفری رو از لپتاپ جدا میکنم -برو سوالتو از مامان یا بابا بپرس جفتمون میدونیم اون دختر سرتق به این راحتیا کنار نمیکشه &اونا گفتن از تو بپرسم لپتاپو میذارم رو تخت کوک و هندزفری رو به گوشیم وصل میکنم. به کوک علامت میدم که بره درو باز کنه. خودمم سریع میشینم رو تخت -باشه، اومدم میره و درو باز میکنه. یونا میاد تو و خیلی سریع کل اتاقو ورانداز میکنه و نگاش برای یه لحظه روم قفل میشه. با نگاهم ازش میپرسم چیشده -سوالتو نشونم بده دفترشو میده دست کوک و میشینه روی صندلی چه دار پشت میز تحریر کوک...
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
بعدیییی