
امیدوارم لذت ببرید عزیزم🥰☺
چند روز گذشته بود. مرینت : تیکی هنوز احساسم رو به کت نوار گفتم. تیکی : هر چیزی یک زمانی داره مرینت جونم. مرینت : تیکی بیا تبدیل بشیم و برم هوا بخورم. تیکی اسپاتس ان لیدی باگ : من تبدیل شدم. آرزو داشتم کت نوار الان این جا بود. آدرین : مامان میشه لطفا برم بیرون و تبدیل بشم؟ امیلی : معلومه میشه پسرم☺ آدرین ممنونم مادر آدرین تبدیل شد و رفت. لیدی باگ رو دید. رفت پیشش و گفت سلام لیدی من. لیدی باگ خیلی خوشحال شد🥰گفت سلام پیشی. لیدی گفت کت نوار من من من ...... که کت گفت چیزی میخوای بگی چند روزه میخوای یک چیزی بهم بگی. لیدی گفت آره . کت گفت منم میخوام یک چیزی بهت بگم گفت بگو که ......
میخواست کت نوار یک چیزی بهم بگه که شهردار بورژوا اومد. شهردار بورژوا : عه ، شما اینجا هستید؟ کل شهر رو دنبالتون گشتم. لیدی : سلام آقای بورژوا ، بله بفرمایید . قیافه ی کت نوار : 🥳🥳😍 لیدی : کت چرا خوشحالی کت : همین طوری لیدی من شهردار : لیدی باگ و کت نوار شما دعوت شدید به یک مسافرت چند روزه . که علاوه بر شما ریناروژ و پشت لاک و کویین بی و .... خلاصه همه تون دعوت شدید. لیدی : واقعا؟ ممنونم . ولی نمیتونم ازتون قبول کنم، شهردار : بله لیدی باگ ، لطفا قبول کنید. شهردار کلی اصرار کرد و لیدی قبول کرد. لیدی باگ : فقط آقای بورژوا کجا میریم؟ ش ب : نیویورک عزیزانم☺
: شهردار رفت. لیدی باگ : کت نوار تو میخوای چه بهانه ای بیاری که بیای کت : نمیدونم بانوی من. لیدی : باید معجزه گز ها رو به .... بدم. کت : آره لیدی باگ لیدی باگ رفت معجزه گر ها رو داد و ماجرا رو براشون گفت و گفت چه بهانه هایی باید بیارین . اون هفته مادر و پدر مرینت رفتن چین. مرینت هم چند تا بهانه آورد اون روز لیدی باگ چمدانش رو آماده کرد و سوار هواپیما شدن. جاها اینطوری تعیین شده بود : کت نوار پیش لیدی باگ بشینه ریناروژ و پشت لاک لوکا پیش کویین بی مکس و کیم هم پیش هم آن ها رسیدن به نیویورک❤
وقتی رسیدیم ریناروژ بهم گفت لیدی باگ من و پشت لاک میخوایم در این شهر با هم دیگر ازدواج کنیم. من گفتم : رینا باید حواست باشه که کسی متوجه ی هویتت نشه. رینا : لیدی باگ میخوایم در حالت ابرقهرمانی ازدواج کنیم لیدی : چه جالب، عالیه همه برای عروسی آماده شدند. بعد که رینا و پشت لاک ازدواج کردند همه ی زوج ها می رقصیدند. منم حسودیم شده بود. با خودم گفتم چی می شد کت نوار می گفت بیا با هم برقصیم☺❤
در همین فکر بودم که دیدم کت نوار میگه میشه لطفا با من برقصی بانوی من☺❤ خیلی خوشحال شدم و گفتم حتما. من تنها بودم در هتل همه ی مرد ها در یک اتاق بودن. همه ی خانم ها هم در یک اتاق بودن ولی من گفتم تنها میمونم. آرزو داشتم به کت نوار همه چیز رو بگم. خیلی خسته بودم برای همین خوابیدم❤☺ از خواب بیدار شدم گفتن برین و صبحانه بخورید. من و کت نوار روی یک میز صبحانه خوردیم و خیلی خوش گذشت. کت نوار گفت : لیدی من امشب میشه با هم شام بخوریم و درباره ی یک چیز خیلی مهم صحبت کنیم؟ منم گفتم حتما پیشی❤ شب رفتیم و شام خوردیم. ولی بازم چیزی بهم نگفتیم. رفتیم توی باغ هتل. کت نوار : لیدی باگ هر وقت میخواستم بهت بگم یک اتفاقی پیش میومد که نمی شد. اما الان بهترین وقتش که حقیقت رو بهت بگم. تو عالی هستی و بهترینی ، خیلی شجاع و قوی هستی مهربان هم هستی همیشه دیگران رو نجات میدی و خیلی باهوشی . راستش من دوستت دارم❤☺ لیدی باگ : من خیلی استرس داشتم و بهش گفتم منم دوست دارم. خیلی خوشحال بودم که بالاخره بهش گفتم. کت : راستش یک چیز دیگه هم باید بهت بگم و بعد گفتم پنجه ها داخل . من ادرین هستم لیدی باگ. لیدی باگ هم گفت خال ها خاموش کت نوار : مرینت تو لیدی باگی؟ مرینت : آره آدرین ، ببخشید فکر کنم اشتباه شده من تو رو اصلا دوست ندارم. آدرین : مرینت لطفا بمون. نرو مرینت : ببخشید آدرین آدرین : دیدم داره هواپیما میگیره که برگرده مرینت خیلی ناراحت بود. چرا آدرین باید کت نوار باشه. اونی که کاگامی و کلویی و لیدی باگ رو باهم دوست داره.من خیلی دوستش داشتم. چیزی دیگه بین ما نبود.دوباره افسرده شدم.
امیدوارم خوشت اومده باشه❤☺
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی بود عزیزم
عزیزم من همون لیدی باگم که این داستان رو نوشتم ، مجبور شدم که یکی جدید بسازم و با این جواب شما رو بدم چون رمزم یادم رفته بود. حتما به تست های دیگه م سر بزن و ادامه ی این داستان رو با پروفایل لیدی باگ نوشتم. یک داستان دیگه که درباره ی مریکت و سنتی مانستر هست رو با این پروفایل ( مارال ) مینویسم .
ممنونم عزیزم ❤❣ خیلی بهم انرژی مثبت دادی گلم❤