تو حیاط رژه میرفتم به سایه ام که روی دیوار افتاده بود نگاه کردم، نمیدونم چرا سایم اینقدر خوشگله!نیایش:به چی فکر میکنی؟هلیا:هیچی حوصلم سر رفت این مرضیه کجا مو...حرفم نصفه کاره موند چون بالاخره مرضیه خانم تشریف آوردن!نیایش:بالاخره اومدی😒مرضیه:آمدم جانتان به فدایم!نیایش:مسخ.ره!مرضیه:اسم بابات اسغ...هلیا:به زور از مامان بابام اجازه گرفتم اذیت کنید نتونیم بریم... !دستمو زیر گل.وم کشیدم که حساب کار دستشون اومد!راننده رو صدا زدم بریم فرودگاه!با اینکه ازشون کوچیک تر بودم بازم به حرفم گوش میدادند!راه افتادیم سکوت بر قرار بود فقط بعضی وقتا نیایش و مرضیه به هم میپریدن منم با نگاه ترسناکم چنان چشم غره ای بهشون میرفتم که ساکت میشدن!
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
20 لایک
به خواطر درس و مشقام نمیتونم زیاد پارت ازین به بعد فقط جمعه ها😐
H Azarsa
به نظر شما پاسخ داد: تولد یه انسان بدرد نخور نزدیکه...
کی؟
ــــــمن
کی هست حالا؟
مبارکهههههههههه
هلیا آجی پارت نمیدی عزیزم؟ 😐 صد ساله منتظر پارت بعد هستم 😐
تا فردا میدم قوللللل
های عاجی
خسته نشی یوخ از این همه پارت دادن😐❤
نمیشم
پارت بعد رو نمیدی 🙁
۱ ماه دیگه صبر کن
هلیا😐
تولدت مبارک D:
عه من :]
مرسیییییی😍😍😍😍😍😍
عه تو😐😂
منشی نظرم تغییر کرد منو تو اون خونه وحشته بزار.. که داشتم از ترس داسان مینوشتم بعد اون داسانه رفت تو تستچی بعضیا هم دیدن و غرر زدن بعد همینجوری که داشتم جواب بعضیا رو میدادم و پشت سر بعضیا زر میزدم بهت برمیخورم و میوفتم توعم تبلت لامصبمو میبینی بعد میفمی من منم بعد با مشت دنبالم میکنی حالا Emma بد😭
اما که تو پرانتز گفتم همون Emma ی فارسیه دیگه اومدی تو داستان😐😂
واقعا؟ 😂 جررر
جر ترررررر😁
اوکی ولی من یهو تو خونه وحشته عجیب میشم بعدش غیب میشم 😂
😐ی کاریش میکنم😐
بعدش منو خاب بین کلی شبح و تله و موانع میبینین 😂جر
اهوم تازه بعد رفتن به خونه شبحا دنبالمون میکنن 😂
اهوم بایدم بکنی 😂
اصا نمیکنم😐
هیی 😂
تولدت مبارک عشق من!🤞🏻❤❤❤
ممنون ستون😐😂😍😍😍
میشه منم باشم تو داستانت؟😁
حتماااااا در پارت های آینده😁
عالیییی😂😂😂😂
مرسیییی😂