
Hello
☆راستی مینجی میخوای من چمدون رو واست بزارم تو اتاق؟ +نه یونگی نیازی نیست من خودم میزارمش. چمدون رو بردم توی اتاق یونگی داشتم برمیگستم پیش پسرا ک یه نوشته روی اینه قدی توی اتاق یونگی دیدم: هیچکس دوست نداره مین یونگی! ؛ +یعنی انقدر یونگی حس تنهایی میکنه ک اینو روی اینه نوشته تا هرروز جلو چشش باشه🥺... نه من نمیزارم اینجوری بمونه. از طبقه پایین یونگی رو صدا کردمو اومد بالا پیش من جلوم با خنده لثه ایه قشنگش ایستاد ، محکم بغلش کردم +یونگی تو تنها نیستی من پیشتم! ☆مینجی پسرا پاییننا نیازی نیست هنوز نقش بازی کنی. از بغلش بیرون اومدم و دستاشو گرفتم و پا شستم پشت دستشو نوازش کردم +من نقش بازی نمیکنم جدی میگم من همیشه پیشتم میتونی رو من حساب کنی 😊. دستاشو از دستم رها کرد و منم ب چشماش خیره شدم اشک توی چشماشو پر کرده بود و اشک چشماشو شبیه مروارید کرده بود اشکاش اروم اروم پایین ریختن و برای اینکه گریش رو نبینم سرش رو پایین انداخت، منم دستامو دو طرفه گونه هاش گذاشتم و سرش رو بالا اوردم با شستم اشکاشو پاک کردم +نیاز نیست خجالت بکشی ک جلوی من گریه کنی از اینم نترس ک ب کسی بگم من رازدار خوبی ام ☆ممنون مینجی. و بعد همو بغل کردیم
جین از پایین صدامون زد ٪مینجی، یونگی بیاین دیگ بابا میخوایم بازی کنیم +اومدیم. من از روی میز یونگی دستمال برداشتم و یکم با ضدعفونی کننده خیسش کردم و دادمش ب یونگی +دیگ بهتره اون جمله لعنتی روی اینه ات رو پاک کنی 😊 ☆باشه. یونگی ایه نه رو پاک کرد و رفتیم پایین پیش بقیه (3 ساعت بعد) &خب دیگ پسرا پاشین بریم +ب این زودی میرین نامجون 😕 @مینجی ما فردا کلی کار داریم الانم دیروقته بهتره بریم خونه ک فردا ب کارامون برسیم +باشه خدافظ😕

(4 ماه بعد) چند ماهی بود ک من پیش یونگی بودم و باهمدیگ رابطمون خوب بود و توی این مدت بابام خبری از مامانم بم نمیداد و فقد میگف ب زودی بر میگردیم درسامم خیلی بهتر شده و امتحانارو خوشبختانه گند نزدم😅 الانم یونگی داره لباساشو عوض میکنه تا بره پیش پسرا ک راجب اون مسابقشون حرف بزنن، یونگی اماده شده بود و اومد پایین(استایل یونگی👆🏻) من روی کاناپه نشسته بودمو داشتم فیلم میدیدم ☆مینجی من دارم میرم خدافظ +هی یونگی وقتی اومدی میخوام همچیزو بم بگیا ☆باشه +خدافظ. یونگی رف و منم وقتی از رفتنش مطمئن شدم یه کاغذ برداشتمو توش یه یادداشت نوشتم

ویو یونگی: (بعد از اینکه از پیش پسرا برگشت) پسرا بهم مجوز اجرا توی یه کنسرت رو دادن و گفتن ک من الان رسما برنده مسابقه شدم و اگ دلم خواست میتونم با مینجی کات کنم ولی من دلم نمیخواست ک همچین کاری کنم توی ماشین بودمو داشتم میرفتم خونه پیش یونگی بارون شدیدی اومد و منم یه جا وایسادم تا یکم ب مغزم استراحت بدم چون ذهنم خیلی درگیر بود و خوب نبود توی اون وضعیت رانندگی کنم سرم رو ب صندلیم تکیه دادم☆باورم نمیشه عاشقت شدم!... چرا عاشقت شدم مینجی!(با داد)... چرا منو شیفته خودت کردی!. گریم گرفته بود و نمیدونستم باید چیکار کنم ☆حالا ب چ بهونه ای تورو ب خودم نزدیک کنم 😔💔. از طرف مینجی واسم پیامی اومد بازش کردم(چتاشون👆🏻) مینجی دیگ جواب پیام ها و زنگامو نداد با سرعت رانندگی کردمو رسیدم خونه همه جارو دنبال مینجی گشتم ولی نبود وسایلاشو جمع کرده بود و رفته بود با گریه شدیدی ک میکردم پاهام شل شد و افتادم کنار میز یه باد داشت دیدم ک توش نوشته بود......
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالیییی✨
پارت بعدیییییییی
ساری دوستان من پارت 6 و 7 رو گذاشتم دوتاش رد شد با اینکه هیچ چیز بدی نداش🥺💔💔💔
ببین گلبم شد چار پنج تیکه پارت بعد کجاااااااس🪦
عررررررر خداااااا بچمممممممم
نباید جدا بشنااااا گفته باشم
ولی در کل عالی بوددددد
تا شب بهت وقت میدیم که پارت بعدیو بزاری......
در غیر این صورت یه بلایی سرت میاریم که اگر بنویسم ممد رد میکنه:))))
پس قشنگم:)))
پارت جدید رو زود بزار:)))
اخه من فردا امتحان ریاضی دارم تا 5 بعد اظهرم مدرسم از مدرسه هم تا 7 میرم هیپ هاپ بعد از اونجا تا 9 میرم کلاس زبان کره ای بعد میام خونه باید مشقای جفتشونو بنویسم هم مدرسه هم زبان واسه همین وقت نمیکنم
ساری🥺❤
خب باشه بهت فرصت میدم😂😂😂😂😂😂😂
من خیلی پروئم میدونم:)))
البته خودمم درکت مثکنم من توی این هفته همشان میدم
دلم واس یونگی سوخ
چقد قشنگ 😢☺
میشه پارت بعد رو زود بزاری😊