زنگ در خونه خورد کورو رفت درو باز کرد و عمم و دختر عمم اومدن توی خونه .
آسا:((اه وسطای لایو جیهوپ بودم که اومدن))ساشا:((مهم نیست تو توجه نکن و به کارت ادامه بده))مامان به آسا نگاه معنی داری کرد.آسا هم با غر گوشیشو خاموش کرد.
عمه اومد بغلمون کرد... دختر عمه هم مثل همیشه خودشو میگرفت عمه نشست و دختر عمه هم کنارش نشست مامانم قهوه آورد و روی میز گذاشت.
یهو گوشیم زنگ خورد.
ساشا:((یه لحظه ببخشید منو)) گوشیمو برداشتم و جواب دادم.
دابی:((الو کجایی))ساشا:((دابی نحاتم بده))دابی:((باز چیشده؟))ساشا:((بعدا بهت میگم فعلا مهمون داریم اخر شب بیا دم خونمون منم میام بهت میگم))دابی:((باشه))
گوشی رو قط کردم و رفتم طبقه پایین و نشستم.
عمه:((اره دیکه خلاصه ناکو هم رشته تجربی میخونه ساشا چی؟ مثل آسا و کورو که نمیخواد قهرمان بشه؟))ساشا:((دقیقا همین تصمیم رو دارم عمه جان))عمه:((اوه که اینطور راستی با کی حرف میزنی شیطون؟))ساشا:((ب......با دوستم آشیدو))....
بعد چند دقیقه پاشدن و رفتن خونه عمم اینا
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
5 لایک
عالی بودددد به داستان منم سر میزنی؟:)
حتمت