miraculous:lifenew episode5

از زبان مرینت:رفتم پیش تام سابین ازشون خداحافظی کردم که جیمز زنگ زد گفت که بیام دم در وقتی اومدم بیرون با یه رولز رویز روبه رو شدم(اینجا نویسنده داستان می یاد و کلاس می زاره🗿🗿🗿) و بهم گفت سوار شم

از زبان جیمز:به مرینت گفتم داریم نزدیک میشم از زبان مرینت :وقتی عمارت رو دیدم خیلی تعجب کردم چون همش از طلا بود

از جیمز پرسیدم چطوری اینجارو ساختن از زبان جیمز:باید بگی چطوری اینجارو ساختم نه چجوری اینجارو ساختن 😎😎😎😎😎از زبان مرینت :اینجارو تو ساختی چطوری جیمز :خیلی راحت

توانایی خلقم و گلدن تاچم (لمس طلا)رو باهم تلفیق کردم و اینو به وجود اوردم

مرینت:رفتیم داخل وقتی پدم مادرم رو دیدم خیلی خوشحال شدم و پریدم بقلشوم وقتی از بقلشون درامدم پشت سرم یه پورتال باز شد رزیتا پرید بقلم (رزیتا خواهر مرینت)

بعدش با رزیتا رفتیم توی اناق من که جیمز امد گفت یه عدد مراحم نمی خواهید منو رزیتا گفتیم چه حرفی شما مزاحمیت گفت پس خواهرتو دیدی مارو فروختی واقعا کهههههه😠😠😠😠بعد قیافه منو رزیتا اون موقع😂😂😂😂😂😂😂😈😈😈😈😈

یه استراحت ریز بعدش اسلاید اخر داستان😊😊😊😊

از زبان ادرین :با مرینت تماس گرفتم (&مرینت#ادرین) #سلام بانوی من😍😍😍😍😍&سلام به پیشی کوچولو😜😜😜#می گم برای فردا شیش عصر وقتتون خالیه بانو مرینت مورالس دختر طراح بزرگ مد&هر شما امر کنید وقتم ازاده اقای خود شیرین😊😊😊😂😂😂#پس فردا ساعت 6عصر روی برج ایفل می بینمت بای بای🙋🙋🙋🙋&خداحافظ پیشی😘😘😘

(کاور عکس رزیتا است) چالش:کلارا رو بیارم عشق جیمز یا پیتر رو بیارم دشمن مرینت جیمز

ممنون از اینکه تماشا کردید خدانگه دار