8 اسلاید صحیح/غلط توسط: LUNA انتشار: 2 سال پیش 221 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
گایز شاید اولش یه کم مسخره به نظر میاد ولی دارم کم کم جالبش میکنم😔🤍
دایرهالمعارف نشان های رمانم 😔
+می چا
-کوک
∆شوگا
°نامی
•جین
{جی هوپ
¶ته
^جیمین
~مادر می چا٫بقیه
\پدر می چا/بقیه
&خواهر کوک
؛استادای دانشگاه
وقتی که میخوام برم... -می چا +اتفاقی افتاده؟ -دوست داری با هم ناهار بخوریم؟ قلبم محکم به سینه م میکوبه. اون جدی جدی ازم اینو خواست؟ احساسی که قبلا تو وجودم حس میکردم یه نمه بیشتر میشه. -البته، اگه میخوای با یکی دیگه بری اشکالی نداره. میتونیم به روز دیگه با هم دیگه... نمیزارم بیشتر از این ادامه بده+راستش، من هیچ برنامه ای برای امروز ندارم -این یعنی قبول کردی؟ +آره فکر کنم - ممنونم.تو برو سلف، من یکم دیگه اونجا بهت ملحق میشم +باشه کیفمو بر میدارم و به سمت سلف سرویس میرم. یه سینی بر میدارم و توی صف وایمسیتم. وقتی که به جلوی صف میرسم به غذاها نگاه میکنم و به این فکر میکنم که از کدوم یکی بکشم. آخرش پاستا رو انتخاب میکنم. بعد از کشیدن غذا میرم و یه میز خالی پیدا میکنم. همون طور که گفتم، من تو دانشگاه هیچ دوستی ندارم به همین خاطر هیشکی نزدیکم هم نمیاد. وقتی که کم کم به این فکر میوفتم که جونگ کوکم نمیاد پیشم اونو میبینم که سریع میاد تو سلف. میبینمش که شروع میکنه به نگاه کردن دور تا دور سلف تا منو پیدا کنه. ناخودآگاه لبخند کوچیکی میزنم د ستم رو یه کم بالا میارم و براش دست تکون میدم. وقتی منو میبینه لبخند میزنه و لبخندش باعث گنده تر شدن لبخندم میشه. یه سینی بر میداره و توی صف وایمیسته. دو دقیقه بعد میاد و رو به روم میشینه.
اون توفوی مرغ رو انتخاب کرده -ببخشید دیر کردم +اشکالی نداره -تو هنوز غذاتو شروع نکردی؟ +نچ -چرا؟؟ +نمیخواستم بدون تو شروع کنم -اوه واقعا ببخشید. نمیخواستم به خاطر من این کارو بکنی +بیخیال، بیا شروع کنیم و همین اتفاق هم افتاد. توی سکوت شروع کردیم به خوردن غذامون. دوست داشتم باهاش حرف بزنم ولی هیچی به ذهنم نمیرسه. بعد پنج دقیقه غذا مو تموم میکنم بلند میشم که برم +فعلا سینی مو بر میدارم و کیفم رو میندازم رو شونه م وقتی کلا سه قدم از میز دور شدم یه هو یه دست گرمی دست چپم رو که خالیه میگیره. بر میگردم و میبینم جونگ کوکه +چیزی شده؟ -می چا، یادت رفته که چه قولی بهم دادی؟ +البته که نه -پس کجا داری میری؟ +من که نمیتونم با این لباس بیام -مگه چه اشکالی داره؟ +خب، یه جوریه که با یونیفرم بری تو محوطه بگردی -لوس نشو. بیا بریم +پس غذات؟ -سیر شدم. بیا بریم می چا هر بار که اسممو صدا میزنه حس میکنم یه چیزی تو وجودم تکون میخوره. میره و کیف و سینی شو بر میداره. میاد کنارم و میگه -بریم؟ +بریم میریم و سینی هامون رو میزاریم تو ماشین ظرفشویی. از ساختمون میایم بیرون. یکی از زیبا ترین روز های بهاره. -خب، کجا بریم؟ +خودت دوست داری کجا بریم؟ -هوممم... چطوره از فضاهای سبز شروع کنیم؟ دانشگاهمون یکی از بهترین و بزرگ ترین دانشگاه های سئول ئه
+اینجا چند تا پارک قشنگ داره. ولی من خودم پارک گیلاسی رو بیشتر از بقیه شون دوست دارم -پس بریم همونجا. میشه میانبر بزنی؟ +عجله داری؟ -نه، ولی یه سورپرایز برات دارم با تعجب نگاهش میکنم. اصلا انتظار این یکی رو نداشتم. خودمو جمع میکنم +یه میانبر بلدم دستشو میگیرم و شروع میکنم به دویدن. چند بار مجبور میشیم از کنار چند تا ساختمون رد شیم یا این که از وسط محوطه چمن رد شدیم که پا گذاشتن توش قدغنه. بعد ده دقیقه میرسیم به پارک گیلاسی +دانشجو ها اسم اینجا رو گذاشتن باغ گیلاسی چون اینجا درخت گیلاس زیاد هست -جای خیلی قشنگیه +آره پارک رو جوری درست کردن که مثل یه جنگل خوشگل با یه راه خاکی پیچ در پیچ بین درختا باشه. بین درخت ها هم میتونی درختای گیلاس رو پیدا کنی -چطوره بریم یه جا بشینیم؟ +باشه. بعضی از جاهای باغ نیمکت گذاشتن ولی باید دنبالشون بگردی -چه جالب+بیا بریم شروع میکنیم توی مسیر خاکی راه رفتن. بعد پنج دقیقه یه نیمکت پیدا میکنم +جونگ کوک؟ -بله؟ +بیا، یه نیمکت پیدا کردم -عالیه نیمکتی که پیدا کردم دقیق زیر یکی از درختای گیلاسه. چون فصل بهاره درخت در از شکوفه های صورتی خوشگله -وای، اینجا قشنگ تر از چیزیه که فکر میکردم +آره خب میریم و روی نیمکت میشینیم بی مقدمه شروع میکنه -خب، از خودت بیشتر بهم بگو +چی بگم؟ -هر چی که دوست داری +آخه من هیچ ایده ای ندارم -الان خودم باید ازت سوال بپرسم؟ +اوهوم -باشه. به دوستایی که اینجا داری از یک تا ده چه نمره ای میدی؟ +نمره نمیدم -چرا؟ +من اینجا هیچ دوستی ندارم -واقعا؟ +واقعا -ولی...تو الان یه دوست جدید داری
°نظرت درمورد هفت تا دوست جدید چیه؟ سرمو میچرخونم و میبینم شیش تا پسر دارن بهمون نزدیک میشن -سورپرایز! +اوه سلام -بچه ها، این دوست جدیدمه +من پارک می چا ام -می چا، اینا همون دوستامن که به خاطرشون اومدم این دانشگاه. بچه ها خودتونو معرفی کنین قد بلند ترینشون برام دست تکون میده °سلام می چا. من کیم نامجون ام ولی میتونی منو نامی صدا کنی +وایسا. تو کیم نامجونی؟؟؟ -مگه چیشده؟ +نامجون باهوش ترین دانشجو کل این دانشگاهه. جزو لیست نخبگان سئول ئه °اونجوری هم که فکر میکنی نیستش... • لوس بازی کافیه. من کیم سوکجین ام ولی میتونی منو جین صدا کنی +اووووووه -اینبار دیگه چیشده؟ +راستش جین به جذاب ترین پسر کل دانشگاه معروفه ولی هیچوقت نتونستم جین رو ببینم •الان دیگه میتونی میخندم و نفر بعدی خودشو معرفی میکنه ∆من مین یونگی ام ولی میتونی منو شوگا هم صدا کنی +اوه من تو رو امروز دیدم ∆وای اون تو بودی؟ واقعا متاسفم بابت اون اتفاق. برای رفتن به کلاس خیلی عجله داشتم و یه لحظه حواسم پرت ساعت شد...+بابا مهم نیست °مگه چیشده؟ ∆برای رفتن به کلاس عجله داشتم چون داشت دیرم میشد. توی راه حواسم نبود و به می چا تنه زدم ^از این به بعد بیشتر حواستو جمع کن. می چا، من پارک جیمین ام ولی میتونی بهم بگی موچی بهم چشمک میزنه و احساس میکنم توی دلم خالی میشه ¶خب خب خب، بیاین تمومش کنیم. می چا منم کیم تهیونگ ام اگه دوست داشتی میتونی منو ته یا ته ته هم صدا کنی خوشگل ترین لبخندم رو تحویلش میدم {فقط من موندم، نه؟ -آره { خب میچا منم جانگ هوسوک ام ولی تو منو جی هوپ صدا کن + از دیدن همه تون خوشحالم! اینو واقعا از ته دلم گفتم. این پسرا عادی نیستن. از همون لحظه اول که دیدمشون حس خوبی بهشون داشتم. اینا، انسان عادی نیستن.
¶ چرا نمیاین بشینیم یه جا و حرف بزنیم؟ ° ایده خوبیه -به نظرتون کجا بشینیم؟ +چطوره روی چمنا بشینیم؟ •وای آره ∆بزنین بریم میریم و خیلی زود یه جای دنج و قشنگ پیدا میکنیم. به شکل دایره میشینیم. کوک سمت راستمه و نامجون هم سمت چپم. شروع میکنیم به حرف زدن درمورد اتفاقای بامزه ای که برامون افتاده. چه تو دانشگاه چه تو دوران مدرسه. از لا به لای حرفاشون میفهمم که این هفت نفر از ده سالگی شون با هم بودن تا الان. اونا خیلی منو میخندونن. شاید باورتون نشه ولی این اولین باری بود که بعد از اون اتفاق از ته دل میخندم. چهار سال بود که شادی رو حس نکرده بودم. نیم ساعت اول حرفامون من هنوز یخم آب نشده بود و فقط میخندیدم.
ولی بعد نیم ساعت اول کم کم منم شروع میکنم به شوخی کردن و خاطره گفتن از دوران بچگی م. ولی یه دروغ توی تمام خاطراتم بود. اونو به عنوان یکی از دوستام جا میزدم و هویت واقعی شو نمیگفتم. ^چه دوست جالبی داری می چا •هنوزم باهاش در ارتباطی؟ با صدای ناراحتی میگم +نه {اوه واقعا؟ چه اتفاقی افتاده؟ خودمو برای دروغ گفتن آماده میکنم +اومممم...میدونین...توی دوران دبستان اون از مدرسه مون رفت و...منم هیچ شماره ای ازش ندارم چون...چون...چون اون موقع گوشی نداشتیم و...بعد رفتنش من دیگه اونو ندیدم خوشبختانه پسرا تته پته م رو به حساب ناراحتی م میزارن نامجون از سر هم دردی دستشو میزاره رو شونه م {وای می چا من نمیخواستم ناراحتت کنم، ببخشید
•ناراحت نباش می چا ¶جین راس میگه -می چا تو دیگه ما رو داری °ما هیچوقت تو رو تنها نمیزاریم ^بدون شک ∆ما همیشه کنارت میمونیم +ممنونم ازتون بچه ها، ازتون ممنونم -خب بچه ها برای امروز کافی نیست؟ •چطوره بریم کافه؟ +راستش من یه کم خسته م، بیاین واسه یه روز دیگه قرار بزاریم ^حتما این کارو بکنیم +باشه. میشه لطفاً شماره هاتونو برام بفرستین؟ °کوک بعدا شماره هامونو برات میفرسته، مگه نه کوک؟ -البته +باشه پس تا بعد همه پسرا ازم خداحافظی میکنن. کیفمو بر میدارم و براشون دست تکون میدم. راه میوفتم به سمت خوابگاه. پسر ها هم شروع به حرکت به سمت یه جهت دیگه میکنن. وقتی نصف راه خوابگاه رو رفتم یه هو...
8 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
39 لایک
نظرات بازدیدکنندگان (2)