«ویو آییو»
با برخورد نوری که به چشمانم میتابید ، از روی تخت بلند شدم و به سوی دستشویی هجوم آوردم.
کار های مربوطه رو انجام دادم و از اتاقم اومدم بیرون و از اونجایی که تنها زندگی میکردم به آشپز خونه رفتم و به سمت یخچال حمله ور شدم و صبحانه واسه خودم درست کردمو به ساعت یه نگاه انداختم دیدم ساعت ۷:۵۰ دقیقه بود ، با خودم گفتم وایییییییی دیر شدددد
زودی به سمت در رفتم و از خونه ام خارج شدم و به سمت خونه رزی راه افتادم . همین جوری که داشتم میدویدم بلاخره رسیدم تا خواستم درو بزنم خودش اومد بیرون
( علامت آییو + )( علامت رزی _ )
+ سلام رزی بیا بریم بعداً حرف میزنیم فقط بدوووو
_( رزی تو دلش : وقتی از خونه بیرون اومدم دیدم آییو پشت در عه تا خواستم حرفی بزنم خودش به زبون اومد و بقیه شم که خودتون میدونید)
«ویو رزی»
با سرعت به سمت دانشگاه حرکت میکردیم که رسیدیم دم در دانشگاه که یهو آییو دستمو کشید و گفت که بیا تا دیرتر نشده بریم کلاس وگرنه استاد نمره کم میکنه منم با سر تایید کردم و همراه ش وارد شدم
به سالن که رسیدیم جنی و جیمین ( جنی دوست رزی هست و جیمین هم دوست پسر جنی عه)...⟨⟨ فحش ندید واسه داستانه⟩⟩ همراه با یه پسرِ دیگه دیدم و دست آییو رو کشیدم و به طرفش رفتم و محکم پریدم تو بغل جنی بعد احوال پرسی با جیمین و جنی جیمین روبه من خطاب به اون پسره که اونجا بود گفت دوستم رزی بعد رو به من گفت که ایشونم پسر عموی جنی عه که اگه درست متوجه شده باشم اسمش تهیونگه بعد یه آقایی تقریبا هم پیر هم جوون اومد گفت با کمک یکی از دانشجو ها برید کلاس تاریخ تا کارهای مربوطه رو انجام بدیم همه با هم گفتیم چشم و همون کاری که اون آقا گفت رو انجام دادیم .
«ویو آیو»
با بچه ها وارد کلاس تاریخ شدیم و جنی کنار جیمین و تهیونگم پیش یه پسره دیگه نشست و منم کنار رزی نشستم و همون آقاعه توی سالن اومد کلاس و و به هر کدوم از دانشجو ها یه برنامه کلاسی داد و ...
«پرش زمانی بعد از کلاس»
توی راه با رزی داشتیم قدم میزدیم که یه بستنی فروشی دیدم و به رزی گفتم همین جا بمون میرم بستنی بگیرم اونم باشه ای گفت و منم ازش جدا شدم و به سمت بستنی فروشی رفتم .
تو بستنی فروشی یه دختره همکلاسیم که معلوم بود خیلی لوسه ، چپ چپ نگام میکرد منم بهش یه چشم غرهای رفتم . همین جوری که طمع هارو انتخاب میکردم یه فکری به سرم زد که ...
قشنگ بود 💫
میسییی🤝🦋
ولی خدایی این همه اسم چرا اسم اعضای بی تی اس برای دوست پسر طرف :/
بخدا همین به فکرم رسید؛
فقط هم برای این تکه از داستان استفاده کردم .
خیلی خوب بود👍🏽🪄
خیلییی ممنون🥰💙
۱
۲
۳
۴
۵