دریکو رفت دفتر پرفوسور اسنیپ. هرمیون: پانسی . خوبی ؟ پانسی : نگران نباش . حالم خوبه . هرمیون: دیگه برو بخواب داره دیر میشه . جینی : شب بخیر پانس . پانسی: شب بخیر بچه ها. من و رزی و جنی رفتیم خوابگاه . جنی : پانس . خوابیدی ؟؟ پانسی : نه . ببین میتونی هوامو داشته باشی من یه دقیقه برم بیرون و بیام ؟؟ جنی : آره . حواسم هست . خیالت تخت. پانسی : ممنون . از خوابگاه اومدم بیرون و دویدم سمت طبقه ی پنجم . یه راست رفتم سمت دستشویی چون تنها جایی بود که هیچ کس نمیومد و احساس آرامش داشتم . بغضم گرفته بود . همون جا نشستم و گریه کردم . یهو روح یه دختر اومد پیشم . میرتل : چی شده دختر . تو هم مثل من گریه می کنی . پانسی : تو کی هستی ؟ میرتل : من میرتلم . میرتل گریان . تو باید دختر بزرگ پارکینسونا باشی .
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
18 لایک
تا⁵⁰⁰تایی شدنم بک میدم
ادمین:)
پین=لایک۳تست آخر
پین کردی خبر کن:/
پارت بعدددد🥲
ترو خدا پارت بعددددد
دارم مینویسم 💜💜
عالی بود💚
تنکس 💚💚💚💛