تناسخ p5

سرورس در اتاق لیلی رو باز کرد . - سرورس . من م.ی.م.ی.ر.م ؟ + معلومه نه . فقط باید باهات تمرین کنم . لیلی سکوت کرد. بعد از چند دقیقه خانم پامفری اونو مرخص کرد و لیلی به سمت اتاق هری حرکت کرد . اما هری اونجا نبود . از پشت پنجره بیرون نگاه کرد . هری ، هرماینی و سیریوس بلک رو سوار هیپوگریف هاگرید دید . پنجره رو باز کرد . حس میکرد باید همه چیزو برای برادرش تعریف کنه

شروع کرد به داد زدن اسم هری ‌‌. اما هری چیزی نمیشنید . وقتی فرود اومدن لیلی فهمید نمیتونه به این راحتی توجه هریو به خودش جلب کنه . پس شانس اخرشو امتحان کرد . رفت روی لبه ی چوبی تخت و سعی کرد بره روی لبه ی پنجره . تونست و از پنجره رفت بیرون . نباید کسی میدیدتش ‌‌. به خصوص سوروس . به سمت پل دوید. اما راحتی برای رفتن پیش هری نبود . چند بار دیگه هم با داد زدن تلاش کرد به هری بفهمونه اونجاس

اما هری نمی‌فهمید . هری غرق صحبت با هرماینی و سیریوس بود. لیلی آخرین شاسشو امتحان کرد . سعی کرد از پل بالا بره . با هر قدم چندی بار نزدیک بود که بیوفته اما نا امید نشد . اما وسطای راه که رسید خسته شد و دیگه توان نداش که بیشتر بالا بره ‌‌. چند بار دیگه هریو صدا زد . بالاخره هری صداشو شنید‌. سوار باکبیک شد و لیلی رو به بالای پل آورد

-لیلی تو ... چرا الان بیرونی . اتفاقی افتاده ؟ لیلی پیاده شد . -سلام لیلی . +سلام ... آقای بلک ‌‌. - چقدر شبیه مادرتی . من پدرخوانده ی هریم. + و .. واقعا ‌‌. سیریوس به هری نگاه کرد . دستشو توی جیبش فرو برد و یه شیشه ی کوچیک از توش در آورد . - هری این .. یه سری از خاطرات پدر و مادرتونه . خودت می‌دونی چیکار کنی . لبخند زد . -ممنون سیریوس . لیلی نگفتی ‌‌. چیکارم داشتی . +هری . تام ریدل ... . - خب . تام ریدل چی ؟ لیلی فقط صدا نمیشنید . اون تام رو دیده بود . عقب عقب رفت . - لیلی ؟ لیلی خواست یه قدم دیگه عقب تر بره چون تام داشت نزدیک و نزدیکتر میشد . اما قدم بعدی دیگه روی پل نبود . لیلی از پل افتاد ‌