من و جیمین پارت۸

از زبان ا/ت جیمین در رو باز کرد ۱۰ثانیه مونده بود تا بمب بترکه دست و پام بسته بود و فقط جیغ میزدم جیمین سمتم اومدو سریع دستم رو باز کرد ۵ثانیه

اومدم بیرون و فقط دویدم که از اونجا دور شم یکم که از اونجا دور شدم هوفی کشیدم و برگشتم پشت سرم رو نگاه کردم ولی!!! ولی جیمین اونجا نبود! سرم رو برگردوندم که یهو دیدم بمب ترکید اون لحظه فقط به جیمین فکر میکردم

تنها کاری که میتونستم بکنم این بود که فقط گریه کنم با خودم میگفتم اگه من نبودم الان جیمین زنده بود اگر من اونجا نبودم اون نمیومد داخل خونه و اگر من نبودم اون الان زنده بود ......... چشمام رو باز کردم دیدم داخل بیمارستانم یک آقایی بغلم بود _عه بالاخره به هوش اومدین خانوم ا/ت +شما؟

_من... میخواست حرفش رو بزنه که گوشیش زنگ _الو.. _چی؟؟؟؟ _کدوم بیمارستان؟ گوشی رو قط کرد و گفت _ببخشید من باید برم بعدا دوباره برمیگردم شرایط پارت بعد لایک ۱۰ کامنت۲۰ مرسیییییی