
سلام ب همه🤚میخام یه داستان خیلللی جذاب رو شروع کنم 🍭🍫ژانر این داستان اکشن و عاشقانه هست🌻🌼بریم پارت1 رو بخونیم
اسم این داستان dream worldک به معنای دنیای رویاییه🌻🌼میدونم ک اسم زیاد جالبی نیست اخه چیز دیگه ای ب ذهنم نمیرسید🦋بزن بریم داستان رو بخونیم........
این داستان درباره ی دختری ب نام اسونا هست ک توی بچگیش خیلیییی تنها بوده و برای همین توی ذهنش یه دنیا میسازه (دنیای واقعی نه ها منظورم اینه ک خیال پردازی میکنه) ک توش با ی پسر ب اسم مینهو اشنا میشه(ادم واقعی نیس فکر و خیاله😐) این دختر بعد از یه مدت دیگ خیال پردازی نمیکنه چون توی اون دنیا ب دلیل مریضی میمیره(فکرو خیاله وگرنه اسونا سالمه سالمه🙌) محضه اطلاع اسونا یه خونواده داره ک ازشون بدش میاد چون همش بهش گیرمیدنو از این جور چیزا......پنج سال میگذره(از موقعی ک خیال پردازی میکرد)................ ................
اسونا یه وب(سایت توی اینترنت) میزنه ک توش خبرای خیلییی جدید و عالی کلتن یعنی وب معروفی داره📬{از زبون اونا:}یه روز ک از مدرسه برگشته بودم دیدم یه ایمیل از کمپانی سام دی نیوز(شرکت خبرنگاری توی کره) برام اومده📬شروع ب خوندن کردم📬 ✉شرکت سام دی نیوز از شما دعوت میکند تا ب کره بیاین و ب ما بپیوندین ✉ خب خودم علاقه ی خیلی زیادی نداشتم ول چون خونوادم زیاد اصرار مکردن مجبور بودم قبول کنم و برم کره و تو اون شرکته کار کنم🌗 🇰🇷 اینجوری میشه ک با هواپیما مرم کره و وقتی رسدم سه تا مدیر شرکت اومده بودن فرودگاه😐
سه تا مدیر خیلی ذوق داشتن چون شخص زیادی ب شرکتشون اضافه نمیشه😐 اسونا:سلام من اسونا کلینت 17 (سالشع) هستم مدیر اصلی:سلام 🤝من مدیر اصلی تاپولون پلن (25سالشه)هستم و این برادرم مدیر دوم اوپولون پلن(20 سالشه) هست و ایشون هم👈لیسا (20ساشه)مدیر سوم هست ودست دادن🤝🤝🤝🤝 (یه چیز ک یادم رفت بهتون بگم اینه ک اسونا زیاد اخلاقش گوگولی نیس یعنی چون خیلی تنها بوده افسرده شده و یجورایی بداخلاقه) 😐............
وقتی کره رفتم خبردار شدم ک شرکت jyp (شرکتیه واس ایدلا)کاراموز قبول مکنن برا همین منم اسم نویسی کردم 🎵🎶 واس اینک تو کره خونه نداشتم چند هفته ای تا خونه بخرم پیش لیسا(مدیر سوم) زندگی میکنم⏰🌗(خونه اپولون و تاپولون طبقه بالایی😐)
انتقالی مدرسه هم گرفتم و فردا اولین روز مدرسه بید(ب یه دبیرستانه خیلی معروف تو سئول میره🇰🇷❄) (تازه ی چیز دیگه سال دوم دبیرستانه)
روز اول مدرسه: معلم:سلام بچه ها امروز یه انتقالی جدید داریم 👈ک اسونا کلینت هس میرم رو یکی از صندلی ها مشینم😐 یهو یه دختره پا میشه و میگه: این مدرسه برای ادمای خاص هست و رو ب من میکنه و میگه: مادر و پدر تو کی هستن؟ اسونا : فک نمکنم شخص معروفی باشن ک بشناسیشون😑 ................ ......
چه یون(همون دختره) رو ب معلم میکنه و داد میزنه : این چرا باید توی مدرسه ی من باشه نکنه میخای بابام بگم اخراجش کنه معلم ک دیگه صبرش تموم شده میگه: اقای اوپولون اونو تو اینجا ثبت نام کردن(اوپولون شخص معروفیه ها🙃) (چه یون از اوپولون خوشش میاد) تا میاد دادوبیداد را بندازه معلم میشونتش سر جاش ... ........
زنگ تفریح یه دختره از پشت به اسونا میگه: نگران نباش اون اخلاقش اینجوریه همه رو اذیت میکنه اوه یادم رفت من تنی هستم اسونا میگه: هوم منم اسوناام........ (و اینجوری مشه ک این دوتا باهم دوس میشن)
خب پارت 1 تموم شد🍭🖤بای بای تا پارت 2🍭🖤 و اینک این پارت اول برای معرفی بود و داستان از پارت دو جذاب میشه🖤🖤🥀🥀حتما کامنت بزارین💖 چالش:شما اگ جای اسونابودین وقتی رفتین کره چیکارا میکردین؟ 🧸
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالیییییییییییی بعدی را حتما بزار منتظرم😋😚
مرسییی ❤🍭