هلووو گایززز این داستان راجع به جیمین هست و امیدوارم خوشتون بیاد:) ناظر لطفا رد نکن خیلی زحمت کشیدم و چیزی هم نداره:)
(پرش زمانی) خب مدرسه تموم شد داشتم وسایل هام رو جمع میکردم تا برم خونه که دیدم یکی از پشت زد روی شونم… جیمین بود و گفت :
+ااا ترسیدمممم😒
-ببخشید میخواستم بگم ما امروز بعدازظهر میریم یه کافه تو هم میایی؟
+آره کجا؟ ساعت چند؟
-ساعت ۵ کافه پرپل(خودساخته😅)
+آها باشه اگر تونستم حتما میام🙂
-پس میبینمت بای
+فعلا
5 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
40 لایک
پارت بععععععععددددددددد 🥺
امروز بذارم یا فردا؟
امروززز
معلوم نیست؟ امروووووززز