عشق دبیرستانیpt1❤️🍓✨

سلام من الیسا هستم ملیت ام آلمانی هست و وقتی ۸ سالم بود بخاطر کار پدرم مجبور شدیم به کره مهاجرت کنیم🙂 مادرم رو ۴ سالگیم بر اثر تصادف از دست دادم و الان با پدرم زندگی میکنم و امسال دارم میرم کلاس دوازدهم😢

+ بابا من دیگه دیرم شده دارم میرم - وایسا برسونمت + نه پیاده میرم - اووووو دخترم چه خوشگل شده حسودیم شد🥺 + بسه دیگه آنقدر ازم تعریف نکن پر روع میشمااا😅 + دیرم شدددد بایییی🥲 - خدافظ عزیزم✨ *لباس الیسا*

رسیدم دبیرستان رفتم تا کلاسم رو پیدا کنم و رفتم توی کلاس نشستم تا اینکه کلاس شروع شد معلم اومد و شروع کرد به صحبت کردن و گفت که خودش تعیین میکنه هر کسی کجا باید بشینه و منو انداخت عقب ترین صندلی کلاس بنشینم و کنارم هم گفت یه پسره که گمونم اسمش جیمین بود بشینه و اون هم اومد و نشست بغل من خب راستش خیلی پسر کیوتی بود و بعد اینکه کلاس تموم شد اومد سمتم و گفت :

- سلام من پارک جیمین هستم خیلی خوشحالم از آشناییت تو امسال تازه اومدی؟ + سلام منم الیسا هستم و خوشبختم از آشناییت، اره من امسال تازه اومدم این دبیرستان یعنی سال های قبلی اینجا نبودم😅 - اووو خب راستش من از اول دبیرستان اینجا بودم + چه خوب خوشحالم که باهات هم میزی ام😇 - منم همینطور😍

تا اینکه از پشت سرم انگار یکی همش میگفت جیمین جیمین جیمین که دیدم جیمین گفت : - ااااا بسه شنیدمممم جینننن = جیمیننننن کجایییییی؟ - اینجام چرا انقد زیاد صدام زدی؟ خب شنیدم دیگههه😅 = جیمین شنیدی معلم فیزیک کیهههه؟ - نه مگه کیه؟ = همون خانوم بداخلاقه که سال دهم معلممون بود - نهههه = زنگ بعد باهاش کلاس داریم - اوکی تو برو من میام

+ چیزی شده؟ - نه فقط امسال خیلی قرار نیست توی کلاس فیزیک بهمون خوش بگذره😅 + چراااا؟ - معلمش خیلی بداخلاقه + هه😂😢 - فک کنم زنگ خورد بریم کلاس + آره بریم🤓