سلاااام🥺🍓🦦 ناظر چیز. بدی نداره منتشر کن پلیز🙂
آنچه گذشت(به ته ته گفتم من که دوست دخترت نیستم ته ته: خودت نمیدونی اما) قراره بشی:) از شدت خوشحالی چیزی نگفتم ا. ت: ساعت داره یک شب میشه بهتره بریم بخوابیم تا آملیا پدر منو در نیاورده ته ته: باشه خانم کیم ا. ت ا. ت: من کیم نیستم مین هستم😑 (فامیلی ا. ت مین هست) ته ته: اونم به زودی میشی😂 ا. ت: خب بابا شب بخیر اقای کیم تهیونگ ته ته: شب بخیر خانم مین ا. ت از زبون ا. ت: با صدای آملیا از خواب بیدار شدم آملی: ا. تتتتتتت بیدار شو دیگه ا. تتتت ا. ت: آمممم چته بیدار مشم خو اه از زبون ا. ت به آملی گفتم بره پایین منم میام گفت باشه به گپشیم سر زدم کسی پیام نداده بود یه دوش گرفتم و روتین پوستم رو رفتم لباسم رو عوض کردم رفتم پایین(عکس بالا لباس خواب ا. ت تو کل داستان)
8 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
13 لایک
عالی بود پارت بعدددددد🥲
بک بده ادمین عزیزم
مسییییییی🥺🍓🦦
حتما
داستانو نخوندم که برم پارت یک رو بخونم ولی خط اولش خیلی عالی بود🥲
قربونت🥺
عالی بود💜
بوص:))))
عالییی
بوص:))))
قشنگ بود🥲🙌🏻
ملسییی🦦🍓
اگه این پارت زیاد حمایت بشه فردا پارت پنج رو مینویسممممم🥺🥺