
بفرمایین خوبه؟
آخخخخ....*سرفه کردن.....خوبه دیگه نوبت منه. خون رو از رو لبش پاک میکنه و داس بزرگش رو تکون میده و......*میریم به گذشته، مادر:«دایانا» برو یه ذره نون بخر و بیا. دایانا:ولی مادر ما که به اندازه ی کافی نون داریم. مادر دایانا:یادت نیست بیشتر نونمون رو دادیم به مردم؟. دایانا:مادر چرا همیشه غذامون رو باید به مردم بدیم؟. مادر به سمت دایانا میره موی دایانا رو میزاره پشت گوشش و با لبخند میگه:چون بعضی ها اونقدری پول ندارن که بتونن باهاش غذا بخرن تو دختر بزرگی شدی باید این رو درک کنی. دایانا:چشم مادر الان میرم نون بخرم. و با لبخند در خونه رو باز میکنه و میره بیرون
دایانا به سرباز های زخمی نگاهی کرد و با خودش گفت:منم میخوام سرباز شم و به مردم کمک کنم. (اوک اگه زیادی کتابی گفتم و حوصله تون سر رفت متاسفم🤩💔) به آسمون نگاه کرد داشت برف میومد هوا هم تقریبا تاریک شده بود سریع تر شد، برف شدیدتر شده بود تو راه خونه متوجه ی یه بوی غیر عادیی شد بویی که با بقیه ی بو ها فرق میکرد بوی خ.ون دایانا با سرعت تمام رفت سمت خونه وقتی در خونه رو باز کرد مادر پدرش آغشته به خ.ون روی زمین افتاده بودن نون ها از دست دایانا افتاد و چشماش پر اشک شد اون دختر فقط تو هشت سالگی مادر پدرش رو از دست داد و یتیم شد *برمیگردیم به زمان حال*

و داس بزرگش رو برد تو هوا و کرد تو دل اون سرباز دایانا:گفتم با من در نیوفت گوش نکردی دیگه متاسفانم. *بله همونطور که حدس زدین الان جنگه و توی دوران قدیمیم* دایانا:آخخخ. به دلش نگاه کرد از دلش داشت خ.ون میومد دایانا:اوه. همه جا رو تار میدید دایانا:ای نامرد چا.قو رو دیگه چرا سمی کردی. و یهو بیهوش شد، چشماش رو باز کرد دایانا:من کجام؟...آخ. از زبون دایانا:به دور و ورم نگاه کردم من توی درشکه بودم؟! اینا کین؟! من توی بهشتم؟! اینجا کجاس؟! یه دختر مو ابی اومد سمتم و گفت:«آدام» بیدار شد. آدام کیه؟. یهو از پشت یه پسری اومد اوه پس ادام اونه اروم گفتم:من ک..آخ. دختر مو ابیه:زیاد حرف نزن من «نونا» هستم ایشون هم ادام هستش داریم میبریمت یجای امن. یجای امن؟ (دایانا☝🏻)
امیدوارم خوشت بیاد🦭🤍 پارت بعد رو بزارم؟🦭🤍
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عکس گل صنوبر افتاده بود رو برکه
ماهیا اشک میریزن چک چک چک رو برکه🗣🗣
عیدت مبارک دوست قدیمی.
یروزی تلافی میکنم
ببخشید آدم بدی بودم
ولی حقمم این نبود
دوستت داشتم
اصلا میبینی؟
عوضی
من دوستت داشتم
من نمیخواستم ناراحتیتو ببینم
حالا تو هم اینجوری جبران کردی که بشی عامل ناراحتیم؟
این چه دوستی ای هست؟
چه دنیاییه؟
چه محبتیه؟
کبریت های سوخته هم زمانی درخاتی شاد بودند
مانند ما که دورانی داشتیم...
بک بده
ولف گرل
لطفا برگرد
داره دیر میشه ها...